کلمه جو
صفحه اصلی

دستمالی


مترادف دستمالی : مچاله، دستکاری

فارسی به انگلیسی

handling, palpation, rubbing with the hand, (rough)handling

(rough)handling, palpation


فارسی به عربی

تلمس

مترادف و متضاد

۱. مچاله
۲. دستکاری


مچاله


دستکاری


grope (اسم)
دستمالی

scrabble (اسم)
تقلا، تلاش، دستمالی

فرهنگ فارسی

دست مالیدن بچیزی
۱ - عمل دست مالیدن به چیزی . ۲ - استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن .

فرهنگ معین

( ~. )(حامص . )۱ - عمل دست مالیدن به چیزی . ۲ - استعمال چیزی و مبتذل کردن آن .

لغت نامه دهخدا

دستمالی. [ دَ ] ( حامص مرکب ) عمل دست مالیدن. رجوع به دست مال و دست مالیدن و دست مالی کردن شود.

فرهنگ عمید

دست مالیدن به چیزی.

پیشنهاد کاربران

ملامست


کلمات دیگر: