کلمه جو
صفحه اصلی

خرده گرفتن


مترادف خرده گرفتن : عیب جویی کردن، نکته گیری کردن، ایرادگرفتن، انتقاد کردن، خرده بینی گرفتن

فارسی به انگلیسی

criticize, niggle, quarrel, pan

criticize, niggle, quarrel


مترادف و متضاد

animadvert (فعل)
خرده گرفتن، اعتراض کردن

niggle (فعل)
خرده گرفتن، ور رفتن، وقت گذراندن

عیب‌جویی کردن، نکته‌گیری کردن


ایرادگرفتن، انتقاد کردن


خرده‌بینی گرفتن


۱. عیبجویی کردن، نکتهگیری کردن
۲. ایرادگرفتن، انتقاد کردن
۳. خردهبینی گرفتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) خرده گرفتن برکسی . عیب جویی کردن نکته گرفتن بر او .

لغت نامه دهخدا

خرده گرفتن. [ خ ُ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) عیب گرفتن. نکته گیری کردن. خرده سنجی کردن. انتقاد کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بر کور و کر ار خرده نگیری مردی.
( منسوب به رودکی ).
ز فرّ بزم تودی برده در نعیم بهشت
ز دست حادثه امروز میکشم تعذیب
مرا از این مثل صوفیانه یاد آید
اگر بخرده نگیرند برگ یا ترتیب.
ظهیر فاریابی.
یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
که حسنی ندارد ایاز ای شگفت.
سعدی ( بوستان ).
توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس.
سعدی ( بوستان ).
بزرگی در این خرده بر وی گرفت
که دانا نگوید محال ای شگفت.
سعدی ( بوستان ).
تابکرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم.
سعدی.
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان خرده نگیرند جوان را .
سعدی ( بدایع ).
خرده بر سعدی مگیر ای جان که کاری خرد نیست
سوختن در عشق و آنگه ساختن بی روی تو.
سعدی ( بدایع ).
گرد گل عارضش طاقت ریحان گرفت
حسن رخش خرده ها بر گل بستان گرفت.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه بما روز الست.
حافظ.
برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر میکند این من چه کنم.
حافظ.
چو قسمت ازلی بی حضورما کردند
گر اندکی نه بوفق رضاست خرده مگیر.
حافظ.
گر زمسجد بخرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد.
حافظ.

پیشنهاد کاربران

ایراد

اشکال کردن

اعتراض کردن بر کسی و ناراحت شدن از او


کلمات دیگر: