کلمه جو
صفحه اصلی

مساعدت کردن


مترادف مساعدت کردن : دستگیری کردن، کمک کردن، همراهی کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن

فارسی به انگلیسی

accommodate

فارسی به عربی

ساعد , مساعدة
( مساعدت کردن (با ) ) مساعدة

ساعد , مساعدة


مترادف و متضاد

دستگیری کردن، کمک کردن، همراهی کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن


assist (فعل)
معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن

aid (فعل)
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن

help (فعل)
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، سودمند واقع شدن، همدستی کردن، مدد رساندن، بهتر کردن، پاره کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یاری کردن یارمندی کردن .
کمک کردن و همراهی کردن

لغت نامه دهخدا

مساعدت کردن. [ م ُ ع َ / ع ِ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کمک کردن. همراهی کردن. معاضدت کردن. موافقت کردن. یاری کردن. یارمندی کردن : سخت تازه شد و شادکام و بنده را به شراب بازگرفت و خام بودی مساعدت ناکردن. ( تاریخ بیهقی ص 161 ). نیک آوردی که نیامدی و با خواجه به شراب مساعدت کردی. ( تاریخ بیهقی ص 161 ). اگر امیر در این جنگ با ما مساعدت کند... ( تاریخ بیهقی ). که قضای ایزد تعالی با نصرتهای وی موافقت و مساعدت نکرد. ( تاریخ بیهقی ص 176 ).

واژه نامه بختیاریکا

گیل گِریدِن ( رُه گِریدِن ) ؛ رُه گِریدِن ( گیل گِریدِن ) ؛ دست اوردن به بال


کلمات دیگر: