مترادف معطل کردن : بلاتکلیف گذاشتن، منتظر گذاشتن، معلق گذاشتن، درنگ کردن، تأخیرکردن، دیر کردن، متوقف کردن، تعطیل کردن
برابر پارسی : چشم به راه گذاشتن، سر دواندن، امروز و فردا کردن
معلقگذاشتن
درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر کردن
متوقف کردن، تعطیل کردن
۱. بلاتکلیف گذاشتن، منتظر گذاشتن
۲. معلقگذاشتن
۳. درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر کردن
۴. متوقف کردن، تعطیل کردن
بلاتکلیف گذاشتن، منتظر گذاشتن