کلمه جو
صفحه اصلی

نیفه

فارسی به انگلیسی

string


فرهنگ فارسی

بندشلوار، کمرشلوارکه بندرااز آن میگذرانند
( اسم ) ۱ - موضع گذرانیدن بند شلوار کمر شلوار که بند را از آن گذرانند . ۲ - بند شلوار : (( هست پیراهنی و شلواری نیست بر هر دو نیفه و تیریز . ) ) ( مسعود سعد . ۳ ) ۶٠۳ - پوستی که از حوالی ناف روباه و جز آن گیرند : (( شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیف. روباه شود . ) ) ( شرف شفروه رشیدی ) ۴ - پارچ. چهار گوشه ای که در آن لباس و غیره پیچند : بقچه : (( جگر سوخته در نیفه که این ناف. مشک سرب در گوش. رومال که این نقر. خام ) ) ( وحشی . چا. امیر کبیر ۴۷ )

فرهنگ معین

(فِ ) (اِ. ) ۱ - بندازار و شلوار. ۲ - پوستین و پوست حیوان مرده .

لغت نامه دهخدا

نیفه. [ ف َ / ف ِ ] ( اِ ) بندکش ازار. ( غیاث اللغات ) . موضع گذرانیدن بند ازار و شلوار. ( برهان قاطع ). جای بند گذراندن ازار وشلوار. ( از رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( از جهانگیری ) ( از آنندراج ). آنچه ازاربند از آن گذرانند. ( فرهنگ خطی ). آن موضع ازار که ازاربند از آن گذرانند. ( سروری ). چژه. ( ناظم الاطباء ). لیفه. آنجای شلوار که بند در آن دوانند. حزه. حجزه. حبکه. ( یادداشت مؤلف ) :
هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز.
مسعودسعد.
بی منع و جگر برون ز شلوار
کونی است ز پاچه تا به نیفه.
انوری.
دامن از ساق بلورین به گریبان برکش
نیفه از گنبد سیمن به سوی پایچه آر.
سوزنی.
ای بس کسا که از پی این زیردامنی
نیفه فروکشیده و برچیده دامنند.
سوزنی.
آنکه سر از نیفه برسپوخت چو برخاست
خفت و سر از پاژه ازار فروماند.
سوزنی.
مانند بند شلوار به نیفه رفتن وجهی ندارد.
( نظام قاری ص 131 ).
شلوار تو که گنج روان باشد ای غلام
از پاچه تا به نیفه بود پر ز مشک خام.
؟ ( از سروری ).
|| بند ازار و شلوار . ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( از رشیدی ) :
همچون طناب تافته چون میخ کوفته
چون خیمه سال و مه زده چون نیفه بسته باد.
کمال اسماعیل ( از رشیدی ).
مرد دم از شهوت آماده زد
زن گره نیفه نر و ماده زد.
امیرخسرو ( از رشیدی ).
|| پوستین. ( انجمن آرا ) ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( سروری ). پوستینی که از پوست حوالی ناف روباه سازند و آن بغایت نرم و لطیف باشد. ( غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه خان آرزو ). پوست. ( جهانگیری ). نیفه به معنی مطلق پوستین نیست بلکه به معنی پوستی است که از حوالی ناف روباه و جز آن می گیرند و نرم تر از پوستهای دیگر است. ( از رشیدی ). پوست شکم حیوانات و روباه. ( ناظم الاطباء ) :
آهو و روباه در آن مرغزار
نافه به گل داده و نیفه به خار.
نظامی.
شب چون سر نافه را خراشید
بر نیفه روز مشک پاشید.
نظامی.
پی آهو از چشمه انگیخته
چو بر نیفه ها نافه ها ریخته.
نظامی.
بنهی همچو نافه نیفه ز دوش

نیفه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) بندکش ازار. (غیاث اللغات ) . موضع گذرانیدن بند ازار و شلوار. (برهان قاطع). جای بند گذراندن ازار وشلوار. (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). آنچه ازاربند از آن گذرانند. (فرهنگ خطی ). آن موضع ازار که ازاربند از آن گذرانند. (سروری ). چژه . (ناظم الاطباء). لیفه . آنجای شلوار که بند در آن دوانند. حزه . حجزه . حبکه . (یادداشت مؤلف ) :
هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز.

مسعودسعد.


بی منع و جگر برون ز شلوار
کونی است ز پاچه تا به نیفه .

انوری .


دامن از ساق بلورین به گریبان برکش
نیفه از گنبد سیمن به سوی پایچه آر.

سوزنی .


ای بس کسا که از پی این زیردامنی
نیفه فروکشیده و برچیده دامنند.

سوزنی .


آنکه سر از نیفه برسپوخت چو برخاست
خفت و سر از پاژه ازار فروماند.

سوزنی .


مانند بند شلوار به نیفه رفتن وجهی ندارد.

(نظام قاری ص 131).


شلوار تو که گنج روان باشد ای غلام
از پاچه تا به نیفه بود پر ز مشک خام .

؟ (از سروری ).


|| بند ازار و شلوار . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (از رشیدی ) :
همچون طناب تافته چون میخ کوفته
چون خیمه سال و مه زده چون نیفه بسته باد.

کمال اسماعیل (از رشیدی ).


مرد دم از شهوت آماده زد
زن گره نیفه نر و ماده زد.

امیرخسرو (از رشیدی ).


|| پوستین . (انجمن آرا) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (سروری ). پوستینی که از پوست حوالی ناف روباه سازند و آن بغایت نرم و لطیف باشد. (غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه ٔ خان آرزو). پوست . (جهانگیری ). نیفه به معنی مطلق پوستین نیست بلکه به معنی پوستی است که از حوالی ناف روباه و جز آن می گیرند و نرم تر از پوستهای دیگر است . (از رشیدی ). پوست شکم حیوانات و روباه . (ناظم الاطباء) :
آهو و روباه در آن مرغزار
نافه به گل داده و نیفه به خار.

نظامی .


شب چون سر نافه را خراشید
بر نیفه ٔ روز مشک پاشید.

نظامی .


پی آهو از چشمه انگیخته
چو بر نیفه ها نافه ها ریخته .

نظامی .


بنهی همچو نافه نیفه ز دوش
وز قبا همچو گل برون آیی .

امیدی (از سروری ).


|| نزدیک ناف . (از سروری ) :
زیور باغ بر آیین عروسان بربست
نافه ٔ مشک تر از نیفه ٔ بستان بگشاد.

عمید لوبکی (از سروری ).


|| بقچه . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ) . بوقچه ٔ جامه . (سروری ). و آن پارچه ای باشد مربع که رخت پوشیدنی و غیره را در آن بندند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || پارچه ٔ سفید و کتان اعلا. (ناظم الاطباء).
- نیفه ٔ روباه ، نیفه ٔ روبه ؛ پشم روباه که از آن پوستین سازند. (آنندراج ). پوست نرم زیر شکم روباه . پوست روباه :
شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد
گردنش نرم تر از نیفه ٔ روباه شود.

شرف شفروه .


آمد و گردش دو سه جولان گرفت
نیفه ٔ روباه به دندان گرفت .

نظامی .


نیفه ٔ روبه چو پلنگی به زیر
نافه ٔآهو شده زنجیر شیر.

نظامی .


خسک و خار صحن بستانش
ناف آهو و نیفه ٔ روباه .

نظیری (از آنندراج ).


- نیفه سست کردن ؛ آماده شدن برای خوردن و استراحت کردن . (رشیدی ). آماده ٔ استراحت و خواب شدن . (آنندراج ) :
اجل دامن به کشتن چست کرده
زمین نیفه به خوردن سست کرده .

امیرخسرو (از رشیدی ).



فرهنگ عمید

۱. بند شلوار.
۲. کمر شلوار که بند را از آن می گذرانند.
۳. پوستین، پوست: نرمی دل می طلبی نیفه وار / نافه صفت تن به درشتی سپار (نظامی۱: ۵۳ ).

واژه نامه بختیاریکا

( نیفه * ) تکه پارچه ای که زیر بغل پیراهن مردان دوزند


کلمات دیگر: