کلمه جو
صفحه اصلی

نیم خیز

فارسی به انگلیسی

half-raised, partly-raised

half - raised


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- برخاستن از روی زمین نه بکمال بنحوی که بدن خمیده نماید: (( ... نیم خیز بلند شد . ) )

فرهنگ معین

(اِمر. ) (عا. ) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.

لغت نامه دهخدا

نیم خیز. ( نف مرکب ) نیم راست. درست راست نشده. ( ناظم الاطباء ). حالت بین نشسته و خاسته. که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً برنخاسته است. || سبزه ای که تکانی به خاک داده است دمیدن و بالیدن را. || نوخاسته. تازه پدید آمده :
تازگیش را کهنان در ستیز
پرخطر او ز آن خطر نیم خیز.
نظامی.
- نیم خیز شدن ؛ با نصف تن برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). نیمه تمام از جا برخاستن به احترام کسی. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). پیش پای تازه واردی برای کرنش و احترام تکانی به خود دادن تظاهر به قیام را.
- نیم خیز کردن ؛ نوعی از تعظیم و آن نیم قد برخاستن بود. ( آنندراج ). برخاستن به احترام کسی نه به تمام قامت. برخاستن از جای نه به تمام بالا. ( یادداشت مؤلف ). نیمه بدن را از زمین بلند کردن در تواضع و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. ویژگی آن که یا آنچه بر روی زمین به طور خمیده حرکت می کند.
۲. (قید ) حالت بین نشسته و برخاسته، خیز کوتاه.

واژه نامه بختیاریکا

چنگ زیپی ( چنگ زُووی )


کلمات دیگر: