کلمه جو
صفحه اصلی

معیشت


مترادف معیشت : زندگانی، ارتزاق، رزق، روزی، گذران، معاش

برابر پارسی : روزی، زندگانی، گذران، زیست مایه

فارسی به انگلیسی

livelihood, living, means of livelihood

livelihood


فارسی به عربی

اعالة

مترادف و متضاد

زندگانی


ارتزاق، رزق، روزی، گذران، معاش


living (اسم)
زندگی، معیشت، وسیله گذران

livelihood (اسم)
وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه

۱. زندگانی
۲. ارتزاق، رزق، روزی، گذران، معاش


فرهنگ فارسی

زندگانی، آنچه بوسیله آن زندگانی کنندازخوردنی و آشامیدنی
( اسم ) زندگانی : [ لیکن تباین طبیعت و تنافی رسوم معیشت میان ما و شیر معلوم است . ] ( مرزبان نامه. تهران . چا. ۲ ) ۱۸۳ : ۱ - ( اسم ) آنچه بوسیله آن امرار معاش کنند : ( حافظ . قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشه باطل . )
زندگانی زیست

فرهنگ معین

(مَ شَ ) [ ع . معیشة ] (اِمص . ) آنچه که به وسیلة آن زندگانی کنند.

لغت نامه دهخدا

معیشت. [ م َ ش َ ] ( ع اِمص ، اِ ) زندگانی. ( غیاث ). زیست. زندگی. زندگانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هر که از کسب... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران در تعهد تواند داشت. ( کلیله و دمنه ). و شاید بود که کسی را برای فراغ اهل و فرزندان و تمهیداسباب معیشت ایشان به جمع مال حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ). کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه آخرت و تمهید اسباب معیشت... ( کلیله و دمنه ). معیشت من بی آب ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ). لیکن تباین طبیعت و تنافی معیشت میان ما و شیر معلوم است.( مرزبان نامه ). || آنچه به آن زندگانی کنند. ( غیاث ). اسباب زندگانی و هرچه بدان زندگانی کنند و مایه زندگانی. ( ناظم الاطباء ). آنچه بدان زندگی کنند از خوردنی و آشامیدنی و پوشیدنی و جز آن. گذران. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و هرکه بر درگاه پادشاهان... مبتلا بوده به دام مضرت و تنگی معیشت... پادشاه را تعجیل نشاید فرمود در فرستادن او به جانب خصم. ( کلیله و دمنه ). آن سه که طالبند فراخی معیشت... ( کلیله و دمنه ). و جز سنگ آسیا ندارند و معیشت ایشان از آن باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 145 ).
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه باطل.
حافظ.
|| مواجب. مستمری. اجری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هرکسی را رسمی و معیشتی فرمودندی و هر سال بدو رسانیدندی بی تقاضا. ( نوروزنامه ، یادداشت ایضاً ). و رجوع به معیشة شود.

معیشة. [ م َ ش َ ] ( ع مص ) زیستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زندگانی. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلاً و کنا نحن الوارثین. ( قرآن 58/28 ). || خوردنی و نوشیدنی و مانند آن که بدان زندگی نمایند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).آنچه بدان زندگانی کنند. ( آنندراج ). || ماده حیات. ( منتهی الارب ). ماده حیات و زندگانی. ( ناظم الاطباء ). آنچه مایه حیات است و هرآنچه کسب کنند از طعام و جز آن که بدان وسیله زندگی کنند. ( از اقرب الموارد ). || هرچه بدان یا در آن زیست و زندگانی باشد. ج ، معایش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زمان یا مکان که در آن زندگی کنند. ج ، معایش ، ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معیشت شود. || المعیشة الضنک ؛ عذاب قبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در آیه قرآن «ان له معیشة ضنکاً» مراد عذاب قبر است. ( از اقرب الموارد ).

معیشت . [ م َ ش َ ] (ع اِمص ، اِ) زندگانی . (غیاث ). زیست . زندگی . زندگانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران در تعهد تواند داشت . (کلیله و دمنه ). و شاید بود که کسی را برای فراغ اهل و فرزندان و تمهیداسباب معیشت ایشان به جمع مال حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت و تمهید اسباب معیشت ... (کلیله و دمنه ). معیشت من بی آب ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ). لیکن تباین طبیعت و تنافی معیشت میان ما و شیر معلوم است .(مرزبان نامه ). || آنچه به آن زندگانی کنند. (غیاث ). اسباب زندگانی و هرچه بدان زندگانی کنند و مایه ٔ زندگانی . (ناظم الاطباء). آنچه بدان زندگی کنند از خوردنی و آشامیدنی و پوشیدنی و جز آن . گذران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هرکه بر درگاه پادشاهان ... مبتلا بوده به دام مضرت و تنگی معیشت ... پادشاه را تعجیل نشاید فرمود در فرستادن او به جانب خصم . (کلیله و دمنه ). آن سه که طالبند فراخی معیشت ... (کلیله و دمنه ). و جز سنگ آسیا ندارند و معیشت ایشان از آن باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 145).
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه ٔ باطل .

حافظ.


|| مواجب . مستمری . اجری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرکسی را رسمی و معیشتی فرمودندی و هر سال بدو رسانیدندی بی تقاضا. (نوروزنامه ، یادداشت ایضاً). و رجوع به معیشة شود.

فرهنگ عمید

۱. زندگانی.
۲. آنچه به وسیلۀ آن زندگانی کنند، از خوردنی و آشامیدنی.

واژه نامه بختیاریکا

ماهشت

پیشنهاد کاربران

اسباب گذران زندگی

چیزی که زندگی را تامین میکند

اجناس ووسایل مورد نیاز برای زندگی کردن

وسایل زندگی - زندگانی - رزق و روزی

زندگی - زندگانی - رزق و روزی

زیست مایه

تلاش برای گذران زندگی بهتر


کلمات دیگر: