نیله
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نیلی، کبودرنگ، برنگ نیل، نیل فام، هرچیزکبودرنگ
۱ - ( صفت ) هر چیز نیلی و کبود . ۲ - عصار. نیل : نیلج . ۳ - اسب و استر کبود رنگ : (( زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله . ) ) ( ویس ورامین فرنظا. )
عطیه ٠ دهش ٠ نوله ٠ نائل ٠
۱ - ( صفت ) هر چیز نیلی و کبود . ۲ - عصار. نیل : نیلج . ۳ - اسب و استر کبود رنگ : (( زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله . ) ) ( ویس ورامین فرنظا. )
عطیه ٠ دهش ٠ نوله ٠ نائل ٠
فرهنگ معین
(لِ ) (اِ. ) ۱ - نیل . ۲ - (ص . ) کبود.
لغت نامه دهخدا
( نیلة ) نیلة. [ ن َ ل َ ] ( ع اِ ) عطیه. دهش. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). نوله. نائل. ( متن اللغة ).
نیله. [ ل َ / ل ِ] ( اِ ) عصاره نیل. ( منتهی الارب ) ( برهان قاطع ). فشارده نیل. ( برهان قاطع ). نیلج معرب آن است. ( برهان قاطع ). فشارده نیل. عساره وسمه. ( ناظم الاطباء ). || اسب کبود. ( آنندراج ). بیشتر بر اسب و استر [کبودرنگ ] اطلاق کرده اند. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). اسب سفیدموی که موی سیاه بسیار نیز دارد. ( یادداشت مؤلف ). || جانوری است صحرائی کلان تر از گوزن که آن را نیله گاو نیز گویند. ( غیاث اللغات ). رجوع به نیله کاو شود. || ( ص ) کبود. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). نیلی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نیلی رنگ. به رنگ نیل :
کسی کاندر خلافت جامه ای پوشد همان ساعت
ز بهر سوک او مادر بپوشد جامه نیله.
نیله. [ ل َ / ل ِ] ( اِ ) عصاره نیل. ( منتهی الارب ) ( برهان قاطع ). فشارده نیل. ( برهان قاطع ). نیلج معرب آن است. ( برهان قاطع ). فشارده نیل. عساره وسمه. ( ناظم الاطباء ). || اسب کبود. ( آنندراج ). بیشتر بر اسب و استر [کبودرنگ ] اطلاق کرده اند. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). اسب سفیدموی که موی سیاه بسیار نیز دارد. ( یادداشت مؤلف ). || جانوری است صحرائی کلان تر از گوزن که آن را نیله گاو نیز گویند. ( غیاث اللغات ). رجوع به نیله کاو شود. || ( ص ) کبود. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). نیلی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نیلی رنگ. به رنگ نیل :
کسی کاندر خلافت جامه ای پوشد همان ساعت
ز بهر سوک او مادر بپوشد جامه نیله.
فرخی.
نیله . [ ل َ / ل ِ] (اِ) عصاره ٔ نیل . (منتهی الارب ) (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . (برهان قاطع). نیلج معرب آن است . (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . عساره ٔ وسمه . (ناظم الاطباء). || اسب کبود. (آنندراج ). بیشتر بر اسب و استر [کبودرنگ ] اطلاق کرده اند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء). اسب سفیدموی که موی سیاه بسیار نیز دارد. (یادداشت مؤلف ). || جانوری است صحرائی کلان تر از گوزن که آن را نیله گاو نیز گویند. (غیاث اللغات ). رجوع به نیله کاو شود. || (ص ) کبود. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نیلی . (انجمن آرا) (آنندراج ). نیلی رنگ . به رنگ نیل :
کسی کاندر خلافت جامه ای پوشد همان ساعت
ز بهر سوک او مادر بپوشد جامه ٔ نیله .
کسی کاندر خلافت جامه ای پوشد همان ساعت
ز بهر سوک او مادر بپوشد جامه ٔ نیله .
فرخی .
نیلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) عطیه . دهش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نوله . نائل . (متن اللغة).
فرهنگ عمید
کبودرنگ، به رنگ نیل، نیل فام، هرچیز کبودرنگ.
دانشنامه عمومی
گویش مازنی
/nile/ نام اسبی که سفید نقره ای باشد
نام اسبی که سفید نقره ای باشد
واژه نامه بختیاریکا
( نیلِه ) سفید
کلمات دیگر: