کلمه جو
صفحه اصلی

مفتش


مترادف مفتش : بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی

برابر پارسی : بازرس، جوینده، کارآگاه

فارسی به انگلیسی

inspector, detector

inspector


فارسی به عربی

مفتش

عربی به فارسی

بازرس , مفتش


مترادف و متضاد

inspector (اسم)
بازرس، مفتش

بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی


فرهنگ فارسی

تفتیش کننده، جستجوکننده، کاوش کننده، بازرس
( اسم ) ۱ - تفتیش کننده جستجو کننده . ۲ - بازرس جمع : مفتشین .
جوینده و کاونده

فرهنگ معین

(مُ فَ تِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تفتیش کننده ، بازرس .

لغت نامه دهخدا

مفتش. [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] ( ع ص ) جوینده. کاونده. ( از آنندراج ). کسی که می جوید و می کاود و تفتیش می نماید. ( ناظم الاطباء ). پژوهنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تفتیش شود. || ( اصطلاح اداری در گذشته ) بازرس. کسی که از طرف وزارتخانه ها و اداره ها به کارهای کارمندان و کارکنان رسیدگی کرده درستی یا نادرستی کارهای آنها را به مقامات مربوط آگهی می دهد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ، ذیل بازرس ). و رجوع به بازرس شود. || مباشر و سرکار و ناظر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. تفتیش کننده، جستجوکننده، کاوش کننده.
۲. [منسوخ] بازرس.

واژه نامه بختیاریکا

تِیفکِنا

جدول کلمات

بررس

پیشنهاد کاربران

بازرس

فضول

کسی که بدون اجازه در کار دیگران سرک میکشد


کلمات دیگر: