کلمه جو
صفحه اصلی

حفظی


مترادف حفظی : به خاطرسپردنی، حفظکردنی، حفظشده

فارسی به انگلیسی

memory work

مترادف و متضاد

memory work (اسم)
حفظی

mnemonic (صفت)
حفظی، وابسته به قوه حافظه، نام حفظی

۱. بهخاطرسپردنی، حفظکردنی
۲. حفظشده


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به حفظ آنچه که باید حفظ کنند : دروس حفظی .
نام دو تن شاعر از ترکان عثمانی در مائه دهم هجری

لغت نامه دهخدا

حفظی. [ ح ِ ] ( ص نسبی ) حفظکردنی. درس یا مطلب دیگری که باید حفظ شود.

حفظی. [ ح ِ ] ( اِخ ) نام دو تن شاعر از ترکان عثمانی در مائه دهم هجری. یکی از مردم ادرنه و دیگری از اهالی استانبول. || نام شاعری بمائه ٔدوازدهم از مردم ایاش قصبه ای به آنقره که بزمان سلطان سلیم خان وفات کرده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

حفظی . [ ح ِ ] (اِخ ) نام دو تن شاعر از ترکان عثمانی در مائه ٔ دهم هجری . یکی از مردم ادرنه و دیگری از اهالی استانبول . || نام شاعری بمائه ٔدوازدهم از مردم ایاش قصبه ای به آنقره که بزمان سلطان سلیم خان وفات کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).


حفظی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) حفظکردنی . درس یا مطلب دیگری که باید حفظ شود.


پیشنهاد کاربران

ازبر


کلمات دیگر: