مترادف مقر : جا، جایگاه، ستاد، قرارگاه، مرکز، مکان، موضع | خستو، قایل، معترف، اقرارکننده
متضاد مقر : منکر
برابر پارسی : جایگاه، ماندگاه، زیستگاه، خستو، پایگاه، ستاد | ( مُقِــرّ ) خُستو
(one) who confesses
domicile, residence, seat
confessor, professed, seat, self-confessed, stand, station
جا، جایگاه، ستاد، قرارگاه، مرکز، مکان، موضع
خستو، قایل، معترف، اقرارکننده ≠ منکر
(مَ قَ رّ) [ ع . ] (اِ.) آرامگاه ، جای قرار.
(مُ قِ رّ) [ ع . ] (اِفا.) اعتراف کننده ، اقرار - کننده .
مقر. [ م َ ] (ع اِ) زهر قاتل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی تلخ که صبر گویند. (ناظم الاطباء). صبرو گویند شبیه به صبر. (از اقرب الموارد). علفی است که صبر از آن بهم می رسد و صبر دوایی است معروف و گویند عربی است و به معنی تلخ باشد. (برهان ). اسم عربی نبات صبر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || (ص ) چیزی تلخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز تلخ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مقر. [ م َ ] (ع مص ) گردن شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). به عصا کوفتن گردن را چنانکه استخوان بشکند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تر داشتن ماهی را در سرکه که نمک آن بدر رود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). در سرکه خوابانیدن ماهی شور را. (از اقرب الموارد). در سرکه خیسانیدن ماهی نمک سود را تا نمک آن دررود. (ناظم الاطباء).
مقر. [ م َ ق َ ] (ع مص ) ترش شدن شیر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سخت تلخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تلخ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرخی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
مولوی .
سعدی .
سعدی (بوستان ).
سنائی (دیوان چ مصفا ص 158).
فرخی .
مسعودسعد.
(از مقامات حمیدی ).
مقر. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) درخت صبر، یا درختی شبیه به آن . (منتهی الارب ).دارویی که آن را صبر گویند. (ناظم الاطباء). || زهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) تلخ . یقال شی ٔ مقر؛ چیزی نیک ترش یانیک تلخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مَقَر و ماده ٔ قبل شود.
فرخی .
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ابوالفرج رونی .
عطار.
عنصری (دیوان چ یحیی قریب ص 76).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مولوی .
خاقانی .
(از کلیله و دمنه ).
عطار.
جای قرار گرفتن و ماندن؛ جای قرار و آرام؛ قرارگاه.
اقرارکننده؛ اعترافکننده.
ستاد، پایگاه