کلمه جو
صفحه اصلی

مضحکه


مترادف مضحکه : بذله، مایه خنده

برابر پارسی : ریشخند شده

فارسی به انگلیسی

jest, joke, laughingstock, mockery, sport, travesty


laughing - stock


laughing-stock, mockery, drollery, joke, jest, laughingstock, sport, travesty

مترادف و متضاد

۱. بذله
۲. مایهخنده


بذله


مایه‌خنده


فرهنگ فارسی

هجویه‌ای نمایشی که موضوع یا سبکی جدی را به سخره می‌گیرد و معمولاً با رقص و آواز همراه است


باعث خنده، مایه خنده
(اسم ) ۱ - کسی که مورد خنده و استهزائ مردم قرارد گیرد . ۲ - گفته و مطلبی که موجب خند. شنونده گردد بذله جمع : مضاحک : چنانک بذلهای ناخوش و مضحکه ای سرد باشد که در مجلس بزرگی چنان بر کار نشیند و قایل آن از آن منفعتی یابد که بسیار بذله های خوش و مضاحک شیرین ده یک آن بخود نبیند. توضیح این کلمه در عربی مستعمل نیست .
آنچه سبب خنده و استهزائ گردد

فرهنگ معین

(مَ حَ کَ یا کِ ) [ ع . مضحکة ] (اِ. ) باعث خنده ، مایة خنده .

لغت نامه دهخدا

مضحکة. [ م ُ ح ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) آنچه سبب خنده و استهزاء گردد.(از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مُضْحِکات شود.


( مضحکة ) مضحکة. [ م ُ ح ِ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) آنچه سبب خنده و استهزاء گردد.( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مُضْحِکات شود.
مضحکه. [ م َ ح َ ک َ/ ک ِ ] ( از ع ، اِ ) لطیفه و بذله. || مقلدو بذله گو. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مَضاحِک شود.

مضحکه . [ م َ ح َ ک َ/ ک ِ ] (از ع ، اِ) لطیفه و بذله . || مقلدو بذله گو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَضاحِک شود.


فرهنگ عمید

باعث خنده، مایۀ خنده.

فرهنگستان زبان و ادب

{burlesque} [هنرهای نمایشی] هجویه ای نمایشی که موضوع یا سبکی جدی را به سخره می گیرد و معمولاً با رقص و آواز همراه است

واژه نامه بختیاریکا

اَنَک؛ تَعمِرِه دِرار

پیشنهاد کاربران

مچل

مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .


کلمات دیگر: