کلمه جو
صفحه اصلی

کلجه

فرهنگ فارسی

قسمی لباده و پالتو . کلیجه یا جامه آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند.

لغت نامه دهخدا

کلجه. [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) قسمی لباده و پالتو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلیجه. کلیچه. و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. ( ناظم الاطباء ).

کلجه. [ ] ( اِخ ) نصرة الدین... ( متوفی به سال 649 هَ. ق. ). یکی از دو پسر اتابک هزار اسب بن ابی طاهر از اتابکان لرستان است و از 646 تا 649 فرمانروائی داشته است. ( از تاریخ مغول اقبال ص 244 و 448 ).

کلجه . [ ] (اِخ ) نصرة الدین ... (متوفی به سال 649 هَ . ق .). یکی از دو پسر اتابک هزار اسب بن ابی طاهر از اتابکان لرستان است و از 646 تا 649 فرمانروائی داشته است . (از تاریخ مغول اقبال ص 244 و 448).


کلجه . [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی لباده و پالتو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجه . کلیچه . و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه ٔ آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء).


واژه نامه بختیاریکا

( کُلِجِه ) ( پ ) ؛ جلیقه


کلمات دیگر: