کلمه جو
صفحه اصلی

معما


مترادف معما : چیستان، لغز، مسئله، پوشیده، رمز

برابر پارسی : چیستان، راز

فارسی به انگلیسی

riddle, enigma, puzzle, chinese puzzle, conundrum, crux, jigsaw puzzle, question, l. problem

riddle, puzzle, L. problem


Chinese puzzle, conundrum, crux, enigma, jigsaw puzzle, question, riddle


فارسی به عربی

لغز
( معمّا ) أُحجِیة

لغز


مترادف و متضاد

اسم


چیستان، لغز، مساله


پوشیده، رمز


mystery (اسم)
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز

puzzle (اسم)
معما، چیستان، لغز، پازل، جدول معما

riddle (اسم)
سرند، غربال، رمز، معما، چیستان، لغز، جدول معما

conundrum (اسم)
معما، چیستان، مسئله بغرنج و پیچیده

enigma (اسم)
رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم

crux (اسم)
معما، چیستان، مسئله دشوار، لغز

logogram (اسم)
معما

logogriph (اسم)
معما

۱. چیستان، لغز، مساله
۲. پوشیده، رمز


فرهنگ فارسی

( اسم ) رسم الخط فارسی برای معمی و همین صورت در نوشته های فارسی غلبه دارد : وجود ما معمایی است حافظ . که تحقیقش فسون است و فسانه . ( حافظ . ۲۹۷ )
پوشیده شده یا نابینا کرده شده
با وجود اینکه : چون عبد المطلب بمرد وصایت ها بعباس کرد مع ما که او کهتر بود بسال از یازده پسر که او را بودند ....
با آنکه با وجود اینکه

فرهنگ معین

(مُ عَ مّ ) [ ع . معمی ] (اِمف . ) ۱ - پوشیده . ۲ - کلامی که با رمز و اشاره بر مطلبی دلالت کند.

لغت نامه دهخدا

معما. [ م ُ ع َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) پوشیده شده . || نابینا کرده شده . || مکان پوشیده . || به اصطلاح کلامی که به وجه صحیح دال باشد بر اسمی به طریق رمز و ایماکه پسند طبع سلیم باشد و در بعضی کتب چنین نوشته که معما به معنی بی دیده و بی نظر و در اصطلاح کلامی که دلالت کند به طریق رمز و ایما بر اسمی به طریق قلب یا تشبیه یا به حساب جمل یا به وجهی دیگر. (غیاث ) (آنندراج ). کلامی که دلالت کند بر اسمی به طریق رمز و ایما وچیستان . (ناظم الاطباء). این صنعت چنان باشد که شاعرنام معشوق یا نام چیزی دیگر در بیت پوشیده بیارد اما به تصحیف اما به قلب اما به حساب اما به تشبیه امابه وجهی دیگر و آن چنان باشد که از طبع نیک دور نباشد و از تطویل و الفاظ ناخوش خالی بود و این صنعت آن را شاید که طبعهای نقاد و خاطرهای وقاد را به استخراج آن بیازمایند. مثالش از شعر تازی مراست در برق :
خذالقرب ثم اقلب جمیع حروفه
فذاک اسم من اقصی منی القلب قربه .
مثال دیگر پارسی در نام میرک :
دیدم دو هفته ماه ز دیبا بر او سلب
کردم در او نگاه بماندم از او عجب
گفتم چه نامی ای بت گفتا کریم را
بنگار با شگونه و زو نام من طلب .
دیگر بلعلاء شوشتری در نام علی گوید:
تیری و کمانی و یکی نقش نشانه
بنگار و بپیوند به سوفار یکی تیر
نام بت من بازشناسی بتمامی
آن بت که به خوبیش قرین نیست به کشمیر.

(حدائق السحر فی دقایق الشعر).



معما آن است که اسمی یا معنیی را به نوعی از غوامض حساب یابه چیزی از قلب و تصحیف و غیر آن از انواع تعیمت آن را پوشیده گردانند تا جز به اندیشه ٔ تمام و فکر بسیار به سر آن نتوان رسید و برحقیقت آن اطلاع نتوان یافت چنانکه در نام مسعود گفته اند:
چو نامش بپرسیدم از ناز زود
به دامن چو برخاست بربط بسود
به تازی بدانستم آن رمز او
که نامش ز بربط بسودن چه بود.

(المعجم ص 430).


عبارت است از آنکه نام چیزی را در بیتی به تصحیف یا قلب یا غیر آن تضمین کنند و لغز نیز عبارت از این معنی با زیادتی سؤال و جواب . (نفایس الفنون ). نزد بلغاء کلامی است موزون که دلالت کند بطریق رمز و ایماء بر اسمی یا زیاده از آن بطریق قلب یا تشبیه یا بحساب جمل و یا بوجهی دیگر بملاحظه ٔ آنکه در هر لباسی که باشد طبع سلیم از قبول آن انکار ننماید و از تطویل الفاظ ناخوش خالی بود. ظاهر است که قید اسم به اعتبار اغلب و اکثر است .و الا روا بود که مستخرج از معما اسم نبود و سبب عدم اشتراط معما بنظم آن است که شاید از کلام غیرمنظوم اسمی اراده کنند. و معتبر نزد ارباب این فن حروف مکتوبه است نه ملفوظه . لهذا رعایت مد و قصر و تشدید و تخفیف لازم ندارند. چون بمجرد حصول حروف با ترتیب اسم ذهن مستقیم به اسم انتقال میکند رعایت حرکات و سکنات نیز اعتبار نمینمایند. و معما گور الابد است از دو چیز یکی تحصیل حروف که بمنزله ٔ ماده است و دیگری ترتیب آن برحسب تقدیم و یا تأخیر که بمثابه ٔ صورت است . واعمال معما بر سه گونه است . بعضی خاص به تحصیل ماده و آن را اعمال تحصیلی خوانند. و بعضی خاص به تکمیل صورت و آن را اعمال تکمیلی نامند، و بعضی عامند و خصوصیتی ندارند بهیچ یک از ماده و صورت . بلکه فائده ٔ آن تسهیل عمل دیگر است از اعمال تحصیلی و تکمیلی و آن را اعمال تسهیلی گویند. و اعمال تسهیلی چهار است : انتقاد، تحلیل ، ترکیب و تبدیل . و ذکر هریک در موضع خود مثبت است . و در جامع الصنایع گوید معما را متقدمان بر سه نوع دارند. اول معمای مبدل و آن در لفظ تبدیل مذکور شد. دوم معمای معدود و آن چنان است که به عددجمل حروف را جمع کنند و از آن نامی بیرون آرند. مثاله :
چو ده با سی گرفتم ، بعد هفتاد
یقین دان نام او صد بار گفتم .
از این بیت نام علی برمیخیزد. عین هفتاد است و لام سی و یاء ده . سوم معمای محرف ، و این بهتر است از انواع دیگر که بطریق ایهام و قطع و وصل حروف به الفاظ نامی معلوم گردد. فرق میان معما و لغز آن است که در معما لازم است که مدلول او اسمی باشد از اسماء. و در لغز این شرط نیست . بلکه در اینجا واجب است که دلالت او بر مقصود به ذکر علامات و صفات باشد و آن در معما لازم نیست . و بعضی برآنند که فرق آن است که در معما انتقال به اسم است و در لغز به مسمی .و اما این قول ضعیف است زیرا که روا بود که در لغز نیز اسمی ذکر کنند به ذکر علامات و صفات و رشید وطواطگفته که لغز مثل معما است الا آنکه این بطریق سؤال گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1082). و رجوع به همین کتاب ذیل «معمی » شود.
- امثال :
معما چو حل گشت آسان شود .
|| سخن مشکل و دشوار غامض و پوشیده . (ناظم الاطباء). رمز. سخن رمزآمیز. کلام دشوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دادگر شاهی کز دانش و آراستگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود.

منوچهری .


و در این که گفتم معما و تأویل نیست ... و نیز هرگاه بشکنم شرطی از شرایط این بیعت را یا بجا آرم خلاف یکی از این قاعده های آن یا معمایی در آنجا به کار برم ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 315). معمای مسعدی باز آوردند، سلطان به خواجه ٔ بزرگ پیغام دادکه وکیل در خوارزمشاه را معما چرا باید نهاد و نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321). مسعدی در وقت به معمایی که نهاده بود با خواجه احمد عبدالصمد این حال بشرح بازنمود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317). آنگاه بنده پوشیده او را بگوید تا به معما بنویسد که خداوند سلطان این همه از بهر آن کرد.... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 327).
بر صورتت از دستخط یزدان
فصلی است نوشته همه معما.

ناصرخسرو.


فلان از بهر بهمان تا مر او را صید چون گیرد
از او پوشیده هر ساعت همی سازد معمایی .

ناصرخسرو.


کنم تفسیر سریانی ز انجیل
بخوانم از خط عبری معما.

خاقانی .


تو کی شناسی این چه معماست چون هنوز
ابجد نخوانده ای به دبستان صبحگاه .

خاقانی .


تو هنوز ابجد خرد خوانی
وز معمای عشق می گویی .

خاقانی .


عقل کجا پی برد شیوه ٔ سودای عشق
بازنیابی به عقل سر معمای عشق .

عطار.


- خط معما ؛ خط رمزآلود. خط مرموز :
در زهد نه بینایی لیکن به طمع در
بر خوانی در چاه به شب خط معما.

ناصرخسرو.


گر گشته ای دبیر فروخوانی
این خطهای خوب معما را.

ناصرخسرو.


خط دست شاه دیدم کش معما خواند عقل
عقل را خط معما برنتابد بیش از این .

خاقانی .


ز اشکان تیغ او قلم تیز هندسی
بر سطح ماه خطمعما برافکند.

خاقانی .


- معمانامه ؛ نامه ٔ آمیخته به معما. نامه ٔ رمزآمیز. نامه ٔ به رمز که چون به دست بیگانه افتد فهم آن مقدور نباشد : و مسعدی را گفته آمد تا هم اکنون معمانامه ای نویسد با قاصدی از آن خویش و یکی به اسکدار که آنچه پیش از این نوشته شده بود باطل بوده است . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 318).

معما. [ م ُ ع َم ْ ما ] ( ع ص ، اِ ) پوشیده شده. || نابینا کرده شده. || مکان پوشیده. || به اصطلاح کلامی که به وجه صحیح دال باشد بر اسمی به طریق رمز و ایماکه پسند طبع سلیم باشد و در بعضی کتب چنین نوشته که معما به معنی بی دیده و بی نظر و در اصطلاح کلامی که دلالت کند به طریق رمز و ایما بر اسمی به طریق قلب یا تشبیه یا به حساب جمل یا به وجهی دیگر. ( غیاث ) ( آنندراج ). کلامی که دلالت کند بر اسمی به طریق رمز و ایما وچیستان. ( ناظم الاطباء ). این صنعت چنان باشد که شاعرنام معشوق یا نام چیزی دیگر در بیت پوشیده بیارد اما به تصحیف اما به قلب اما به حساب اما به تشبیه امابه وجهی دیگر و آن چنان باشد که از طبع نیک دور نباشد و از تطویل و الفاظ ناخوش خالی بود و این صنعت آن را شاید که طبعهای نقاد و خاطرهای وقاد را به استخراج آن بیازمایند. مثالش از شعر تازی مراست در برق :
خذالقرب ثم اقلب جمیع حروفه
فذاک اسم من اقصی منی القلب قربه.
مثال دیگر پارسی در نام میرک :
دیدم دو هفته ماه ز دیبا بر او سلب
کردم در او نگاه بماندم از او عجب
گفتم چه نامی ای بت گفتا کریم را
بنگار با شگونه و زو نام من طلب.
دیگر بلعلاء شوشتری در نام علی گوید:
تیری و کمانی و یکی نقش نشانه
بنگار و بپیوند به سوفار یکی تیر
نام بت من بازشناسی بتمامی
آن بت که به خوبیش قرین نیست به کشمیر.
( حدائق السحر فی دقایق الشعر ).
معما آن است که اسمی یا معنیی را به نوعی از غوامض حساب یابه چیزی از قلب و تصحیف و غیر آن از انواع تعیمت آن را پوشیده گردانند تا جز به اندیشه تمام و فکر بسیار به سر آن نتوان رسید و برحقیقت آن اطلاع نتوان یافت چنانکه در نام مسعود گفته اند:
چو نامش بپرسیدم از ناز زود
به دامن چو برخاست بربط بسود
به تازی بدانستم آن رمز او
که نامش ز بربط بسودن چه بود.
( المعجم ص 430 ).
عبارت است از آنکه نام چیزی را در بیتی به تصحیف یا قلب یا غیر آن تضمین کنند و لغز نیز عبارت از این معنی با زیادتی سؤال و جواب. ( نفایس الفنون ). نزد بلغاء کلامی است موزون که دلالت کند بطریق رمز و ایماء بر اسمی یا زیاده از آن بطریق قلب یا تشبیه یا بحساب جمل و یا بوجهی دیگر بملاحظه آنکه در هر لباسی که باشد طبع سلیم از قبول آن انکار ننماید و از تطویل الفاظ ناخوش خالی بود. ظاهر است که قید اسم به اعتبار اغلب و اکثر است.و الا روا بود که مستخرج از معما اسم نبود و سبب عدم اشتراط معما بنظم آن است که شاید از کلام غیرمنظوم اسمی اراده کنند. و معتبر نزد ارباب این فن حروف مکتوبه است نه ملفوظه. لهذا رعایت مد و قصر و تشدید و تخفیف لازم ندارند. چون بمجرد حصول حروف با ترتیب اسم ذهن مستقیم به اسم انتقال میکند رعایت حرکات و سکنات نیز اعتبار نمینمایند. و معما گور الابد است از دو چیز یکی تحصیل حروف که بمنزله ماده است و دیگری ترتیب آن برحسب تقدیم و یا تأخیر که بمثابه صورت است. واعمال معما بر سه گونه است. بعضی خاص به تحصیل ماده و آن را اعمال تحصیلی خوانند. و بعضی خاص به تکمیل صورت و آن را اعمال تکمیلی نامند، و بعضی عامند و خصوصیتی ندارند بهیچ یک از ماده و صورت. بلکه فائده آن تسهیل عمل دیگر است از اعمال تحصیلی و تکمیلی و آن را اعمال تسهیلی گویند. و اعمال تسهیلی چهار است : انتقاد، تحلیل ، ترکیب و تبدیل. و ذکر هریک در موضع خود مثبت است. و در جامع الصنایع گوید معما را متقدمان بر سه نوع دارند. اول معمای مبدل و آن در لفظ تبدیل مذکور شد. دوم معمای معدود و آن چنان است که به عددجمل حروف را جمع کنند و از آن نامی بیرون آرند. مثاله :

معما. [ م َ ع َ ] (ع حرف ربط مرکب ) با آنکه . با وجود اینکه : چون عبدالمطلب بمرد وصایت ها به عباس کرد معما که او کهتر بود به سال از یازده پسر که او را بودند. (کتاب النقض ص 544).


فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در بدیع، ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف، و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی: چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هریک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند )، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید.
۲. موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] پوشیده بودن، ابهام.

دانشنامه عمومی

معما (آلبوم). معما نام یک آلبوم موسیقی اثر معین، هنرمند ایرانی است که در سبک پاپ تهیه شده و دارای ۸ آهنگ است.
نصرالله معین

دانشنامه آزاد فارسی

مُعَمّا
در اصطلاح بدیع، پنهان کردن نام شخص یا چیزی در سخن که برای یافتن آن باید از محاسبات حروف ابجد یا بازی با خط و حروف یا تغییر و معکوس کردن کمک گرفت. در معما باید نشانه هایی به دست داد تا با توجه به آن ها در یافتن پاسخ کوشش کرد. این نشانه ها را «اصول» می نامند: چو نامش بپرسیدم، از ناز زود/به دامن چو برخاست بربط بسود/به تازی بدانستم آن رمز او/که نامش ز بربط بسودن چه بود که «سودن» به عربی «مسّ» و «بربط» به عربی «عود» است که از مجموع این دو نام «مسعود» ساخته می شود. نام بت من ز غایت لطف/سیبی ست نهاده بر سر سرو، که مقصود از «سیبی ست» ۲۰×۳۰ است که ۶۰۰ در حروف ابجد معادل حرف «خ» است و اگر آن را بر سر «سرو» بگذاریم نام «خسرو» ساخته می شود. کاربرد معما در شعر فارسی از قرن ۵ق صورتی پیچیده گرفت، اما دورۀ رواج معماسازی بین قرن های ۹ تا ۱۱ق است؛ چنان که در این دوره برخی شاعران لقب «شاعران معمایی» گرفتند و رساله هایی در حل معما نوشته شد ازجمله حلل المطرز شرف الدین علی یزدی، حلیةالحلل جامی. صنعت معماسازی با رواج سبک هندی در شعر فارسی رفته رفته از سکه افتاد و گویا ابهام ها و پیچیده گویی های این سبک میل شاعران را به معما کاست.

فرهنگ فارسی ساره

چیستان


نقل قول ها

معما (فیلم ۱۹۶۳). معما یا پازل (به انگلیسی: Charade) فیلمی به کارگردانی استنلی دانن و نویسندگی پیتر استون محصول ۱۹۶۳ در آمریکا است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معما اسم مفعول از مصدر تعمیه به معنی کور کردن است.
با آن که بسیاری از شاعران قرن نهم و دهم در این فن بسیار مهارت به خرج داده اند و این صنعت در کتب سنتی جزء صنایع بدیعی معنوی آورده شده است، اما اکثر محققان برای آن به عنوان یک صنعت، ارزشی قائل نیستند، استاد همایی می گوید: ساختن معما و حل کردن آن جز تلف کردن وقت و بیهوده کاری نتیجه ای ندارد و تنها به درد کسی می خورد که بیکار در گوشه ای مثل زندان افتاده باشد.
گسترش صنعت معما
از قرن ششم به بعد بر پیچیدگی و ابهام این گونه اشعار معماگونه افزوده شد و بیش از پیش مورد توجه و طبع آزمایی گویندگان قرار گرفت و تقریبا بیشتر شعرا قسمتی از وقت خود را صرف ساختن این معماها کردند. این فن در دوره ی تیموری و صفوی نیز رواج زیادی پیدا کرد و ساختن معماهای دشوارتر، مهارت و استادی تلقی می شد. این جریان تقریبا تا قرن دوازدهم دوام دارد و سرانجام این تکلفات ادبی با ظهور نهضت بازگشت ادبی به سبک قدما سپری می شود. قرن نهم و دهم دوره ی شیوع و اعتبار معما و به طورکلی گونه ی شعر تکلف آمیز است. جامی شاعر قرن نهم و دو معاصر او "ملا میرحسین معمایی" و "ملا شهاب الدین حقیری معمایی" و "محتشم کاشانی" معاصر شاه طهماسب و "ملا حیدر معمایی" معاصر شاه عباس و بالاخره "ملا اهلی شیرازی" که بنا به گفته ی صاحب تذکره ی نصرآبادی در معما و لغز و اشعار مصنوع بی مانند بوده است، همگی از شاعرانی هستند که معما و لغزگونه های زیادی در آثار آنان دیده می شود. اینان غالبا در جمع های ادبی که معمولا در قهوه خانه ها تشکیل می شد، گرد هم می آمدند و معماهای خود را طرح می کردند و هر یک به حل معمای دیگری می کوشید و از این راه در تبحر و مهارت بر یکدیگر سبقت می جستند. برخی از این شاعران آن قدر در این نوع شعر تخصص می جستند که به معمایی شهرت می یافتند. "جامی" خود به تبحر خویش در این فن اشاره می کند:به قصد قصائد شدم تیزگام ••• برآمد به نظم معمام نام
نقلی در تذکره نصرآبادی
...

واژه نامه بختیاریکا

چن چِنه ( چِن چِنَک )

پیشنهاد کاربران

منم کج و راست اتشم غوغاست نورم بیناست

راز، خواست نهان
در گویش کردی ( مه ته ل )

در دوران کودکی به ما چیستان های ساده ایی می گفتند: مانند سه دکان دوش به دوش یکمی اش ابریشم فروش دومی اش آرد فروش و سومی چوب فروش؟ که پاسخ آن می شد [سنجد] پس از آن آنرا می آوردنند تا بخوریم. در اینجا یک چیستان می نویسم که در زمان آنتیک رخ داده و راز آنرا نمی دانسته اند ونکه امروز که دانش بسیار پیچیده و گسترده شده می شود, برای هر رویدادی که در زیستگاه رخ می دهد, پاسخی دانشمندانه پیدا کرد. درست 2000 سال پیش چنانکه در نسکها به زبان اروپایی آمده در رم باستان شهری بود که به آن Hierapolis می گفتند. امروز تنها ویرانه هایی از آن بر جا مانده و در باختر ترکیه امروزی نزدیک شهرهای Izmir و Antalya ( میان ایندو شهر ) است. می دانیم که رومی ها به بخشی که امروز ترکیه نامیده می شود آسیای کوچک می گفتند. آنجا جایی برای خوشگذارنی , همچنین اشو و ورجاوند Amphitheater آن هم نامدار بود. در آنجا بزرگترین گورستان در آسیای کوچک را پیدا کرده اند. آنجا برای آیین پرستش یا ritual پر آوازه بود. در جایی از این شهر جایگاهی بود که به آن دروازه به دوزخ می گفتند, چون هنگامیکه چهار پایانی مانند گاو گوسفند و بز که آنها را بر پایه باور بسیار کهن کشتار می کردنند به آنجا می آوردنند خود به خود از پا می افتادند و می مردنند. چون راز یا چیستان آنرا نمی دانستند دست به یاوه گویی می زدنند و یک دین یار Priest مردم را در آنجا گرد هم می آورد و می گفت: نگاه کنید که این چهار پایان می میرند و اینرا مردم می دیدند که دین یار هیچ آسیبی مانند مردم دیگر نمی بیند. آنها در سنجش با آن جانداران در جای بلندتری بودنند. یاوه ایی که بر زبان می آوردند این بود که آنجا دروازه به دوزخ است و سگ سه سری با باز دم خود که نگهبان دوزخ است آن چهار پایان را می کشد. دانشمند یونانی به نام Strabo که ژئوگرافی و کهن نگاری آموخته بود و بر این باور بود که روح و روانی بودن ندارد, روزی در آنجا بود و با چشم خود آنچه رخ می داد می دید و می نوشت. امروز دانشمندان اروپایی که به آنجا رفته اند پاسخ این چیستان که آنرا می شود Nature Phenomena هم نامید پیدا کرده اند. [ پاسخ] : در کشوری که امروز ترکیه نام دارد پوسته زمین در جنبش است و این شکافهای ژرفی پدید می آورد و گاه می شنویم که در آنجا زمین لرزه های سختی رخ می دهد. زمین مانند یک بخاری است که درون آن یک آبگون آتشین پرمایه است. سنگهایی که دارای کربن هستند در ژرف زمین می سوزند و دی اکسید کربن* CO2 آزاد می کنند و آن از شکافهایی که از پیش پدید آمده به پوسته زمین می رسد و چون از هوا O2 سنگین تر است در روی زمین مانند یک برکه انباشته می شود. در شهری که نام بردم چند جا پیدا کرده اند که از شکاف زمین دی اکسید کربن با تراکم 40% به بالا می آید و در گودالها انباشته می شود. در جایی که به آن دروازه به دوزخ می گفته اند تراکم دی اکسید کربن که گازی بی بو و مزه است, بسیار بالا تر است و امروز هنوز بخشی از آن به شکل یک ویرانه هست. priest که مردم را در آنجا گرد می آورده با در دست گرفتن یک سپندار روشن در دست از پیش می دانسته هنگامیکه آنرا به روی زمین نزدیک می کند آتش آن کم شده و خاموش می شود. امروز در ترکیه جاهایی که دی اکسید کربن آزاد می شود بسته اند و تنها دانشمندان برای پژوهش می توانند به آنجا بروند.

*پابرگی - سنگهایی که کربن دارند می سوزند و کربن آزاد می شود. کربن هنگامیکه به پوسته زمین می رسد با اکسیژن آمیخته شده و CO2 ساخته می شود.


کلمات دیگر: