مترادف مطیع کردن : فرمان بردار کردن، منقاد کردن
مطیع کردن
مترادف مطیع کردن : فرمان بردار کردن، منقاد کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اخضع , خفض , لجام
مترادف و متضاد
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن
تحت کنترل دراوردن، در معرض گذاشتن، مطیع کردن، در معرض بودن یا قراردادن
منکوب کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، تحت انقیاد در اوردن
تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن
رام کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن
فرمانبردار کردن، منقاد کردن
واژه نامه بختیاریکا
پِل ور تُهم کِردِن
پیشنهاد کاربران
- به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن :
می کشد عقل را به زیر رکاب
چون رکاب گران کشند احرار.
خاقانی.
به پی اسب جبرئیل برو
تا نگیردت دیو زیر رکاب.
( ؟ )
می کشد عقل را به زیر رکاب
چون رکاب گران کشند احرار.
خاقانی.
به پی اسب جبرئیل برو
تا نگیردت دیو زیر رکاب.
( ؟ )
کلمات دیگر: