کلمه جو
صفحه اصلی

معترض


مترادف معترض : اعتراض کننده، اعتراض گر، ایرادگیر، خرده گیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه

برابر پارسی : خرده گیر، پرخاشگر، نکوهشگر

فارسی به انگلیسی

objector, protester, protestor, remonstrant, opposer

objector, protester, opposer


objector, protester, protestor, remonstrant


مترادف و متضاد

opposing (صفت)
مخالف، مقاوم، معترض

objecting (صفت)
معترض

صفت اعتراض‌کننده، اعتراض‌گر، ایرادگیر، خرده‌گیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه


اعتراضکننده، اعتراضگر، ایرادگیر، خردهگیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - کسی که بر کلام یا عمل دیگری ایراد گیرد.۲ - و اخواه جمع : متعرضین .

فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. )۱ - اعتراض کننده . ۲ - واخواه .

لغت نامه دهخدا

معترض. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) اعتراض کننده. ( آنندراج ). آن که اعتراض می کند. ( ناظم الاطباء ). آنکه بر سخن یا عقیده و عمل دیگری خرده گیرد. خرده گیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پیش آینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اعتراض شود. || ( اصطلاح حقوق ) واخواه را گویند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به واخواه شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند، اعتراض کننده.
۲. (حقوق ) واخواه.

واژه نامه بختیاریکا

قِمنا

پیشنهاد کاربران

Complainer

Appellant

واخواه

پاخوسنده/پاخوسگر= معترض


کلمات دیگر: