کلمه جو
صفحه اصلی

نیمدار


مترادف نیمدار : کارکرده، مستعمل

متضاد نیمدار : نو

فارسی به انگلیسی

second - hand, used


used


مترادف و متضاد

کارکرده، مستعمل ≠ نو


second-hand (اسم)
عقربه ثانیه شمار، نیم دار

فرهنگ فارسی

کارکرده، لباسی که مدتی برتن کرده باشند
( صفت ) چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه : کفش نیمدار کت نیمدار
درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود .

فرهنگ معین

(ص مر. ) (عا. ) چیز مستعمل اما قابل استفاده .

لغت نامه دهخدا

نیمدار. (اِ) درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود. رجوع به نمدار شود.


نیمدار. ( ن مف مرکب ) جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد . ( آنندراج ). چیز مستعمل اما قابل استفاده ، بین نو و کهنه. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). مستعملی که کهنه و فرسوده نیست :
افکنده طرح خرمی از سایه های نیم
دامان دشت ساخته نو فرش نیمدار.
اشرف ( از آنندراج ).
می شود زیر پیچ دستارش
گِلِم نیمدار یک خروار.
شفائی ( از آنندراج ).

نیمدار. ( اِ ) درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود. رجوع به نمدار شود.

نیمدار. (ن مف مرکب ) جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد . (آنندراج ). چیز مستعمل اما قابل استفاده ، بین نو و کهنه . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). مستعملی که کهنه و فرسوده نیست :
افکنده طرح خرمی از سایه های نیم
دامان دشت ساخته نو فرش نیمدار.

اشرف (از آنندراج ).


می شود زیر پیچ دستارش
گِلِم نیمدار یک خروار.

شفائی (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده.

گویش مازنی

/nim daar/ چیز مستعمل – لباس کهنه و استفاده شده – دست دوم

گویش بختیاری

کهنه، مستعمل.


واژه نامه بختیاریکا

دست دوم؛ نیمه کار


کلمات دیگر: