مساعدت. [ م ُ ع َ دَ ] ( ع مص ) مساعدة. مساعده. یاری کردن. ( غیاث ). مدد کردن. کمک کردن. کمک. یاری. یارمندی. دستیاری. همراهی. معاضدت. معاونت. موافقت :
عشق خوش است ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندک است و نه بسیار.
فرخی.
امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت. ( تاریخ بیهقی ). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. ( تاریخ بیهقی ص 99 ). چون دوستی مؤکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب [ مسعود و قدرخان ]... شادمانه شوند.( تاریخ بیهقی ص 210 ). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. ( تاریخ بیهقی ). نفاذ کار و ادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواندبود. ( کلیله و دمنه ). قابوس... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 216 ).
مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] ( ع مص ) مساعدت. مساعده. یارمندی نمودن. ( منتهی الارب ). یاری کردن. ( آنندراج ). معاونت کردن. ( اقرب الموارد ): مساعدةالخاطل تعد من الباطل. ( امثال و حکم دهخدا ). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] ( ع اِمص ، اِ ) مساعده. مساعدت. || آنچه از بزر و نفقه و جز آن که مالک به رعیت خود و زارع ملک خود پیشکی می دهد که در سر خرمن بردارد. ( ناظم الاطباء ). زری که پیش از کار به کارگر دهند. پیش داد. پیشی. پیشکی. پیش مزد. پیش کرایه. پیش پرداخت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : آنچه به جهت نسق زراعات ضرور داند به عنوان بذر و مساعده به مستأجر و رعیت داده در رفع محصول بازیافت نماید. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 45 ). آنچه به جهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار به عنوان بذر و مساعده و مؤونت زراعت به رعیت داده در رفع محصول وجه مساعده و مؤونت را بازیافت نماید. ( تذکرةالملوک ص 46 ).
- مساعده دادن ؛ پیشی دادن. پیش از رسیدن هنگام دریافت مزد قسمتی از آن را دادن. مقداری اندک یا مبلغی کم از مقدار یا مبلغ بیشتر را پیشی دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- || یاری مالی کردن به رعیت پیش از رسیدن فصل خرمن.
- مساعده گرفتن ؛ پیشکی گرفتن. مقداری از مزد یاحقوق خود را قبل از موعد مقرر گرفتن.
- || یاری و کمک مالی گرفتن زارع پیش از فصل خرمن از مالک.