کلمه جو
صفحه اصلی

نیش زدن

فارسی به انگلیسی

bite, sting, to sting

to sting


bite, sting


فارسی به عربی

عضة , لدغة

مترادف و متضاد

sting (فعل)
نیش زدن، گزیدن، خلیدن

barb (فعل)
نیش زدن، خاردار کردن، پیکاندارکردن

bite (فعل)
نیش زدن، گاز گرفتن، گزیدن، سوزاندن

scarify (فعل)
نیش زدن، تیغ زدن، از رو شکافتن، شدیدا انتقاد کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نیش خود را وارد کردن : ( مار او را نیش زد . ) ) ۲ - کنای. توهین آمیز گفتن زخم زبان زدن : (( حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند مگر زخم زبان و نیشهایی که زنش باز میزد ) )

فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - گزیدن . ۲ - کنایه از: زخم زبان زدن ، طعنه زدن .

واژه نامه بختیاریکا

گَشتِن

جدول کلمات

گزیدن


کلمات دیگر: