کلمه جو
صفحه اصلی

مظلوم


مترادف مظلوم : ستم دیده، ستم کشیده

متضاد مظلوم : جبار، ظالم

برابر پارسی : ستمدیده، ستمکش

فارسی به انگلیسی

oppressed, wronged, injured, meek, submissive, one who is oppressed or wronged, the underdog

oppressed, wronged


meek, submissive


one who is oppressed or wronged, the underdog


underdog


مترادف و متضاد

oppressed (صفت)
مظلوم

ستمدیده، ستمکشیده ≠ جبار، ظالم


صفت ستم‌دیده، ستم‌کشیده ≠ جبار، ظالم


فرهنگ فارسی

ستم رسیده، ستمدیده، کسی که به اوظلم وتعدی شده
( اسم ) کسی که مورد ظلم قرار گرفته ستم رسیده : اگر بر مظلومی جوری رفته باشد جبرمال اختلال پذیرفت. او را و اجب دانند . جمع : مظلومین .
ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود . ماست نارسیده .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ستمدیده .

لغت نامه دهخدا

مظلوم. [ م َ ] ( ع ص ) ستم کرده. ( دهار ). ستم رسیده. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). ستم رسیده. جفاشده. تعدی شده. ( ناظم الاطباء ). ستم کش. ستم رسیده. ستمدیده. ستم زده. که مورد بیدادگری قرار گرفته باشد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196 ). مظلومی پیش گرفتی تا ناگاه در راه پیش خلیفه آمدی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423 ).
ای بسا تاج و تخت مرجومان
لخت لخت از دعای مظلومان.
سنایی.
با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. ( کلیله و دمنه ).
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است.
خاقانی.
زنجیر فلک گردد حبل اﷲ مظلومان
گر قاف به قاف از دین یک تار کشد عدلش.
خاقانی.
مظلومم از زمانه و محرومم از فلک
ای بانو الغیاث که جای ترحم است.
خاقانی.
لواطف او درهای رأفت بر مظلومان گشاده. ( سندبادنامه ).
لب خشک مظلوم گو خوش بخند
که دندان ظالم بخواهند کند.
سعدی.

مظلوم. [ م َ ] ( ع اِ ) ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ماست نارسیده. ( بحرالجواهر ) ( مهذب الاسماء ). شیری که پیش از مسکه برآوردن نوشیده شود. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ).

مظلوم . [ م َ ] (ع اِ) ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماست نارسیده . (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). شیری که پیش از مسکه برآوردن نوشیده شود. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).


مظلوم . [ م َ ] (ع ص ) ستم کرده . (دهار). ستم رسیده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ستم رسیده . جفاشده . تعدی شده . (ناظم الاطباء). ستم کش . ستم رسیده . ستمدیده . ستم زده . که مورد بیدادگری قرار گرفته باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196). مظلومی پیش گرفتی تا ناگاه در راه پیش خلیفه آمدی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423).
ای بسا تاج و تخت مرجومان
لخت لخت از دعای مظلومان .

سنایی .


با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و تقویت مظلومان حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. (کلیله و دمنه ).
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است .

خاقانی .


زنجیر فلک گردد حبل اﷲ مظلومان
گر قاف به قاف از دین یک تار کشد عدلش .

خاقانی .


مظلومم از زمانه و محرومم از فلک
ای بانو الغیاث که جای ترحم است .

خاقانی .


لواطف او درهای رأفت بر مظلومان گشاده . (سندبادنامه ).
لب خشک مظلوم گو خوش بخند
که دندان ظالم بخواهند کند.

سعدی .



فرهنگ عمید

ستم رسیده، کسی که به او ظلم و تعدّی شده، ستم دیده.

گویش اصفهانی

تکیه ای: mazlum
طاری: mazlüm
طامه ای: mazlum
طرقی: mazlüm
کشه ای: mazlum
نطنزی: mazlum


واژه نامه بختیاریکا

مُلزُم

پیشنهاد کاربران

ضعیف

کسی که مورد ظلم قرار گرفته

ناتوان

ستم دیده

بی گناه

بی چاره

هم خوانواده مظلوم میشه : ظلم ، ظالم
و معنی : ستم دیده


معصوم ، بی گناه

کسی که بهش بدی کردن

ستم کش


کلمات دیگر: