نامش میرزا نصرالله و اصلش از شیروان شماخی است و در جوانی بعزم سیاحت و تجارت بمسافرت بلاد پرداخت و بهندوستان افتاد و سالها در آن حدود متوقف بود و در سال ۱۲۷۵ به دارالخلافه آمد طبع خوشی داشت .
بهار شیروانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بهار شیروانی. [ ب َ رِ شیرْ ] ( اِخ ) نامش میرزا نصراﷲ و اصلش از شیروان شماخی است و در جوانی بعزم سیاحت و تجارت بمسافرت بلاد پرداخت و بهندوستان افتاد و سالها در آن حدود متوقف بود و در سال 1275 هَ. ق. به دارالخلافه آمد طبع خوشی داشت. او راست :
چه شد تأثیر جز این ناله بی حاصل ما را
که کرد از قتل ما آخر پشیمان قاتل ما را.
و له :
تو داری جای در دل ای جفاجوزآن همی ترسم
که خود آزرده گردی چون بیازاری دل ما را.
چه شد تأثیر جز این ناله بی حاصل ما را
که کرد از قتل ما آخر پشیمان قاتل ما را.
و له :
تو داری جای در دل ای جفاجوزآن همی ترسم
که خود آزرده گردی چون بیازاری دل ما را.
( از مجمعالفصحاء ج 2 ص 81 ).
و رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.کلمات دیگر: