کلمه جو
صفحه اصلی

توجیه واقع

فرهنگ فارسی

نزد بلغا آنست که در وصف چیزی و شرح حالی صورت واقعه را توجیه کند ٠

لغت نامه دهخدا

توجیه واقع. [ ت َ / تُو هَِ ق ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که در وصف چیزی و شرح حالی صورت واقعه را توجیه کند، مثلاً واقع آنست که چون کسی بعد از دیری بر کسی آمدن گیرد، آن شخص که بر او آینده می آید، برود و در زیر پای او غلطدو آینده برخیزد و او را در کنار گیرد، مثاله شعر:
رسید سبزه تماشاکنان پس از سالی
به عرصه چمن و راه جویبار گرفت
دوید آب و بغلطید سبزه را ته پای
بخاست سبزه و آن آب را کنار گرفت.
( جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون ).


کلمات دیگر: