کلمه جو
صفحه اصلی

استنفاد

فرهنگ فارسی

نیست ساختن

لغت نامه دهخدا

استنفاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نیست ساختن. نیست کردن. اِفناء. || کوشش و توان خود را درباختن. ( منتهی الارب ). تمام توانائی خود را بکار بستن. درباختن کوشش و توان خود را. تمام کار بستن توانائی خویش. ( تاج المصادر بیهقی ).


کلمات دیگر: