کلمه جو
صفحه اصلی

حرور


مترادف حرور : گرما، حرارت ، آتش، آذر، آتش باد، بادگرم، تش باد

متضاد حرور : سرما، سوز، سموم

مترادف و متضاد

۱. گرما، حرارت ≠ سرما
۲. آتش، آذر
۳. آتشباد، بادگرم، تشباد ≠ سوز، سموم


فرهنگ فارسی

گرما، بادگرم، آفتاب یا آتش، آتش
( اسم ) ۱ - گرما حرارت آفتاب . ۲ - باد گرم . ۳ - آتش .
گرم شدن روز

فرهنگ معین

(حُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گرما، حرارت آفتاب . ۲ - باد گرم .

لغت نامه دهخدا

حرور. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) باد گرم. ( ترجمان عادل ). باد گرم که به شب جهد. خلاف سَموم. باد گرم که که به شب بزد. باد گرم که به شب وزد. ( محمودبن عمر ربنجنی ). باد گرم که به شب آید. ج ، حرایر. و ابوعبیده گوید: باد گرم در شب ، مقابل سموم که باد گرم است بروز. یاقوت گوید: «الریح الحرور هی الحارة و هی باللیل کالسموم بالنهار...». ( معجم البلدان ). || باد گرم که به شب وزد و گاهی بروز هم باشد. || سَموم و باد گرم که بروز وزد. || گرمی دائم خواه بشب باشد و خواه بروز. || گرمی آفتاب. گرمی آتش. ( غیاث ). گرما :
که نسیم صبای لطف توشد
شب و روز مرا سَموم و حرور.
مسعودسعد.
رای او از فلک نشاند حرور
حلم او از زمانه برد شماس.
مسعودسعد.
یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم به کوئی و نظر با ماهروئی در تموزی که حرورش دهان بجوشانیدی. ( سعدی ). || آتش. نار یا دوزخ. مقابل ظل ، جنت ، بهشت ، به بعض اقوال.

حرور.[ ح َ ] ( ع مص ) گرم شدن روز. ( تاج المصادر بیهقی ).

حرور. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَرّ. گرماها.

حرور. [ ح ُ ] ( ع مص ) حَرّ. حرارت ، در تمام معانی این دو کلمه. || با بادِ حَرور گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

حرور. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) باد گرم . (ترجمان عادل ). باد گرم که به شب جهد. خلاف سَموم . باد گرم که که به شب بزد. باد گرم که به شب وزد. (محمودبن عمر ربنجنی ). باد گرم که به شب آید. ج ، حرایر. و ابوعبیده گوید: باد گرم در شب ، مقابل سموم که باد گرم است بروز. یاقوت گوید: «الریح الحرور هی الحارة و هی باللیل کالسموم بالنهار...». (معجم البلدان ). || باد گرم که به شب وزد و گاهی بروز هم باشد. || سَموم و باد گرم که بروز وزد. || گرمی دائم خواه بشب باشد و خواه بروز. || گرمی آفتاب . گرمی آتش . (غیاث ). گرما :
که نسیم صبای لطف توشد
شب و روز مرا سَموم و حرور.

مسعودسعد.


رای او از فلک نشاند حرور
حلم او از زمانه برد شماس .

مسعودسعد.


یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم به کوئی و نظر با ماهروئی در تموزی که حرورش دهان بجوشانیدی . (سعدی ). || آتش . نار یا دوزخ . مقابل ظل ، جنت ، بهشت ، به بعض اقوال .

حرور. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرّ. گرماها.


حرور. [ ح ُ ] (ع مص ) حَرّ. حرارت ، در تمام معانی این دو کلمه . || با بادِ حَرور گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ).


حرور.[ ح َ ] (ع مص ) گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی ).


جدول کلمات

گرما, آتش, باد گرم


کلمات دیگر: