اسماءالحسنی
لغت نامه دهخدا
اسماءالحسنی . [ اَ ئُل ْ ح ُ نا ] (ع اِ مرکب ) اسماء خدای تعالی که نود و نه اسم باشد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 493). در تفسیر و ﷲ الاسماء الحسنی فادعوه بها آرد: ابوهریره روایت کرده از رسول (ص ) که گفت : ان ﷲ تسعة و تسعین اسماً مائة غیر واحدة من احصیها کلها دخل الجنة؛ گفت خدای تعالی را نود و نه نام است که صد کم یک هر که آنرا بر شمارد و او را بخواند ببهشت شود. اکنون بدان که اسمائی را که خدا را بآن توان خواند بعضی صفات است و بعضی نه صفات است ، آنچه صفات است چون قادر و حی و موجود و مرید و مدرک و بعضی را مرجع باین صفات است چون سمیع و بصیر و حکیم و مالک که سمیعی و بصیری را مرجع با حی است و حکیمی را با عالمی و مالکی با قادری و بعضی را صفات افعال گویند یعنی آن نام صفت فعل را باشد نه او را و او چون خالقی و رازقی و معلم و مفضل و محیی و ممیت است - انتهی : بحق اسمای حسنای اوو علامتهای بزرگ او... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای بهترین نام ها) در اصطلاح الهیات اسلامی تعبیری برگرفته از قرآن (← اعراف، ۱۸۰؛ اسراء، ۱۱۰؛ طه، ۸؛ حشر، ۲۴) برای خواندن خداوند است. متکلمان براساس صفات ذاتی و فعلیِ خداوند اسماءالحسنی را تقسیم کرده اند، و گفته اند صفاتی مانند قادر، عالم، حی، سمیع و بصیر اسماء صفات ذات اند، و صفاتی مانند خالق و رازق اسماء صفات فعل. شمار اسماءالحسنی بر طبقِ نظر پاره ای از مفسران قرآن ۱۲۷ نام است ولی در حدیثی از ابوهریره نقل شده است که خداوند ۹۹ نام دارد. در دعای جوشن کبیر خداوند با ۱۰۰۰ نام، برگرفته از ۹۹ نام اصلی خوانده می شود. اشاعره و برخی امامیه، اسماءِ الحُسنی را توقیفی دانسته اند یعنی اعلام کرده اند که خدا را تنها باید به نام هایی خواند که در شرع وارد شده است. معتزله و برخی دیگر از امامیه به نظریه قیاسی معتقدند و گفته اند می توان از طریق قیاس با نام ها و افعال و صفات وارد شده در شرع (به ویژه قرآن) و لحاظ اصل کمال ذات الهی، خدا را به نام هایی که در شرع وارد نشده نیز نامید. اسماء الحسنی در نزد مؤمنان همواره محترم و جنبۀ اسرارآمیز نیز داشته اند و در دوره هایی از تاریخ بر این اعتقاد بوده اند که با دانستن خواص نام های خدا و نوشتن یا خواندن آن ها می توان به حاجت خویش رسید و از غیب هم اطلاع حاصل کرد.
دانشنامه اسلامی
موضوع «الاسماء الحسنی» در علم تفسیر ، کلام و عرفان آمده است.
نام های مختص ذات
برخی از نام ها به صفت ذات بازمی گردند؛ مانند «عالم» و برخی به صفت فعل؛ مانند «خالق» و برخی ذات او را تمجید و تقدیس می کنند؛ مانند «قدوس».
نام های نیک مختص غیر خدا
پاره ای از نام های نیک، از کاستی و کژی حکایت می کنند و خداوند را نمی توان به آنها خواند؛ مانند «عارف» که هر چند نامی نیک است، فرع غفلت است.
تفاوت میان نام ها و صفات
...
اصطلاحی است برای نام های خدا، اقتباس شده از قرآن کریم (سوره اعراف/180؛ سوره اسراء/110؛ سوره طه/8؛ سوره حشر/24). از آن رو نیکوترین نام ها برای او است که او نیکوترین معانی و صفات را دارد. برخی از نام ها به صفت ذات بازمی گردند؛ مانند «عالِم» و برخی به صفت فعل؛ مانند «خالق» و برخی ذات او را تمجید و تقدیس می کنند؛ مانند «قُدُّوس».
پاره ای از نام های نیک، از کاستی و کژی حکایت می کنند و خداوند را نمی توان به آنها خواند؛ مانند «عارف» که هر چند نامی نیک است، فرعِ غفلت است. (علم الیقین، 1/99) موضوع «الأسماء الحسنی» در علم تفسیر، کلام و عرفان آمده است.
میان نام ها و صفات (صفات خدا) خداوند تفاوت است: نام های خداوند، واژگانی هستند با ساخت اسم فاعل، صفت مشبّهه یا صیغه مبالغه که به اعتبار بازگشت آنها به یکی از صفات بر ذات خدا دلالت می کنند؛ مانند قادر، قدیر و قهّار. صفات خداوند با ساخت مصدری اند و بر یکی از صفات بدون ملاحظه ذات دلالت می کنند؛ مانند قدرت. (گوهر مراد، 170) به اعتقاد بیشتر دانشمندان شیعه نام های خدا توقیفی اند. «توقیفی» بدین معنا است که نمی توان بی اذن خداوند بر آنها افزود یا از آنها کاست. (المیزان، 8/ 186-180)
قرآن کریم از صد و بیست و هفت نام خدا یاد کرده است؛ اما روایات معصومین علیهم السلام نود و نُه نام را آورده اند. در دعای جوشن کبیر هزار نام آمده است و شارحان دعا گفته اند که این نام ها در حقیقت به همان نود و نه نام بازمی گردند. (همان) نام هایی که در قرآن آمده اند، عبارتند از: اللّه، احد، اوّل، آخِر، اعلی، اکرم، اعلم، ارحم الرّاحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التّقوی، اهل المغفرة، اقرب، ابقی، باری، باطن، بدیع، بِر، بصیر، توّاب، جبّار، جامع، حکیم، حلیم، حَی، حق، حسیب، حفیظ، حفی، خبیر، خالق، خلّاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرّازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالرّاحمین، خیرالمنزلین، ذوالعرش، ذوالطَّول، ذوالانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرّحمة، ذوالقوّة، ذوالجلال والإکرام، ذوالمعارج، رحمن، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدّرجات، رزّاق، رقیب، سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب، شهید، شاکر، شکور، شدید العقاب، شدید المحال، صمد، ظاهر، علیم، عزیز، عَفُوّ، علی، عظیم، علّام الغیوب، عالم الغیب والشّهادة، غنی، غفور، غالب، غافر الذّنب، غفّار، فالق الاصباح، فالق الحبّ والنّوی، فاطر، فتّاح، قوی، قدّوس، قیّوم، قاهر، قهّار، قریب، قادر، قابل التّوب، القائم علی کلّ نفس بما کسبت، کبیر، کریم، کافی، لطیف، ملک، مؤمن، مهیمن، متکبّر، مصوّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیی، متین، مقتدر، مستعان، مبدی، مالک الملک، نصیر، نور، وهّاب، واحد، ولی، واسع، وکیل، ودود و هادی.(المیزان، 8/373)
پیشنهاد کاربران
1 - الرحمن: بخشاینده
2 - الرحیم: مهربان
3 - الملک: پادشاه
4 - القدوس: مقدس
5 - السلام: پاک و سلامتی بخش عالم
6 - المؤمن: اطمینان دهنده
7 - المهیمن: نگهدارنده
8 - العزیز: باشکوه
9 - الجبار: توانگر
10 - المتکبر: بسیار بزرگ
11 - الخالق: آفریننده
12 - البارئ: درست
13 - المصور: نگارگر، صورتگر
14 - الغفار: همیشه بخشاینده
15 - القهار: فروکاهنده
16 - الوهاب: نیک بخشاینده
17 - الرزاق: همیشه روزی دهنده
18 - الفتاح: گشاینده ( پیروزکننده )
19 - العلیم: داناترین
20 - القابض: می راننده، بیرون کشنده جان ها
21 - الباسط: گستراننده، فراخ کننده روزی
22 - الخافض: پست کننده، خوار کننده
23 - الرافع: ( به سوی خود ) بالا برنده
24 - المعز: عزیزکننده
25 - المذل: خوارکننده
26 - السمیع: شنواترین
27 - البصیر: بیناترین
28 - الحکم: دادگر
29 - العدل: بینهایت عادل
30 - اللطیف: آن که بر بندگانش لطف دارد
31 - الخبیر: آگاه ترین
32 - الحلیم: بسیار بردبار
33 - العظیم: بی انتها
34 - الغفور: بسیار بخشاینده
35 - الشکور: بسیار سپاسگزار ( پاداش دهنده بزرگ است مر عمل کوچک را )
36 - العالی: بلند مرتبه
37 - الکبیر: بزرگ ترین
38 - الحفیظ: نگهدارنده
39 - المقیت: خوراک دهنده
40 - الحسیب: شمارنده
41 - الجلیل: بسیار گرانقدر
42 - الکریم: بسیار بخشنده
43 - الرقیب: نگهبان، بیننده و آماده
44 - المجیب: پاسخگو
45 - الواسع: گسترده، پهناور
46 - الحکیم: فرزانه، بسیار خردمند
47 - الودود: دوست
48 - المجید: بسیار لایق ستایش ( در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است )
49 - الباعث: برانگیزنده مردگان
50 - الشهید: بیننده
51 - الحق: راست، درست
52 - الوکیل: عهده دار همه امور بندگان و موجودات
53 - القوی: پرزور
54 - المتین: سخت ( و نیز پاینده )
55 - الولی: دوست، یار و نگهبان
56 - الحمید: ستوده
57 - المحصی: شمارنده
58 - المبدئ: نخستین آفریننده
59 - المعید: بازگرداننده، دوباره زنده کننده
60 - المحیی: زندگی بخش، هستی بخش
61 - الممیت: می راننده، نابود کننده
62 - الحی: زنده
63 - القیوم: قائم به ذات ( همه - آفریننده ای که کسی او را نیافرید ) ، پاینده
64 - الواجد: یابنده
65 - الماجد: بزرگوار
66 - الواحد: یکتای بی همتا
67 - الاحد: یگانه ( خدایی جز او نیست )
68 - الصمد: بی نیاز
69 - القادر: توانا
70 - المقتدر: تعیین کننده ( قضا و قدر ) ، فراتر
71 - المقدم: فراپیش کشنده
72 - المؤخر: فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن ها بجای آن ها
73 - الأول: نخستین، اول پدیدارکننده وجود
74 - الأخر: واپسین، آخر فناکننده موجود
75 - الظاهر: آشکار ( پدیدار، هویدا ) ، همیشه پیروز
76 - الباطن: پنهان، همه دربرگیرنده
77 - الوالی: یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست
78 - المتعالی: خود ستوده
79 - البر: نیکوترین
80 - التواب: همیشه توبه پذیر
81 - المنتقم: انتقام گیر
82 - العفو: درگذرنده ( آمرزنده ) ، ناپدیدکننده گناهان
83 - الرؤوف: بسیار دلسوز و مهربان
84 - مالک الملک: فرمانروای جهان
85 - ذوالجلال و الاکرام: دارای شکوه و بخشش
86 - المقسط: عادل
87 - الجامع: گردآورنده
88 - الغنی: توانگر
89 - المغنی: بی نیاز کننده، بسنده
90 - المانع: بازدارنده
91 - الضار: آزار دهنده ( این صفت تنها در احادیث یافت می شود )
92 - النافع: سودمند
93 - النور: روشنی
94 - الهادی: رهنما
95 - البدیع: سنجش ناپذیر، آفریننده
96 - الباقی: ماندگار و واگردان نشدنی ( تغییر ناپذیر )
97 - الوارث: مالک نهایی تمام مخلوقات
98 - الرشید: راهنما، آموزگار و دانای بی خطا
99 - الصبور: شکیبا