کلمه جو
صفحه اصلی

قاضی القضاه

فرهنگ فارسی

( اسم ) رئیس قاضیان سردادور قاضی اعظم : وی بسا کور دل که از تعلیم گشت قاضی القضاه هفت اقلیم . ( هفت پیکر ) یا قاضی القضاتی . مقام و شغل قاضی القضاه : قاضی محمد امامی .. در قاضی القضاتی خراسان متمکن شد .
یعقوب بن ابراهیم مکنی به ابو یوسف رجوع به ابو یوسف یعقوب در همین لغت نامه شود .

لغت نامه دهخدا

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم . رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالجباربن احمد. رجوع به قاضی عبدالجبار شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی ، ملقب به شرف الدین . رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن خلیل ، مشهور به ابن خوبی . رجوع به ابن خوبی قاضی شهاب الدین شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن حسن کوفی شیبانی . یکی از فقیهان حنفی است . رجوع به محمدبن حسن و حبیب السیر چ قدیم جزء سوم از ج 2 ص 88 شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی بن حسین یا محمدبن حسین بن عاملی ، مشهور به حرعاملی . رجوع به حر عاملی و محمد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان . رجوع به قاضی رئیس محمد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن محمد معروف به ابن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوعبداﷲ. (کشف الظنون ) (ریحانةالادب ج 3 ص 274). و رجوع به محمدبن عبدالرحمان شود.


( قاضی القضاة ) قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) داوران داور. سرداوران. قاضی قاضیان. صاحب تجارب السلف درباره جلال الدین علی بن علی بن هبة اﷲ بخاری آورد: مردی ادیب و فاضل و فقیه بود و در سنه اثنین و ثمانین و خمس مأئة متولی قضا شد و لقبش اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی القضاة به قاضی القضاة مبدل گشت. ( تجارب السلف ص 329 ). گویند اول کسی که بدین لقب خوانده شد قاضی ابویوسف یعقوب بود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم ، مکنی بن ابن خلکان. رجوع به ابن خلکان شمس الدین شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم. رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی ، ملقب به شرف الدین. رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) احمدبن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین یا شمس الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به حجة الاسلام. در بلده خوی آذربایجان متولد شد و پس از سن رشد و کمال به شام و حلب مسافرت کرد. وی از مشاهیر حکما و فقهای شافعی است که مشمول عنایات ملک معظم عیسی بن ملک عادل گردیده و مدتی به تدریس اشتغال داشته و در نحو و فقه و اصول و رموز حکمیه تألیفاتی دارد. از جمله کتاب بزرگی که حاوی بیست جلد است و تفسیر کبیر مشهور استاد خود فخر رازی را که به مفاتیح الغیب موسوم است و خود فخر موفق با کمال آن نگردیده به پایان رسانده است و از طرف ملک معظم قاضی القضاة دمشق بوده است. وی به سال 637 یا 639 هَ. ق. در دمشق وفات یافت و اینکه در بعضی موارد تاریخ وفات او را 693 هَ. ق. نوشته اند ظاهراً اشتباه است و ناشی از تقدیم و تأخیر سهوی در دو رقم 9 و 3 می باشد. ( هدیة الاحباب ص 133 ) ( قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 2872 ) و رجوع به احمدبن خلیل شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی ، مکنی به ابن حجر. رجوع به ابوالفضل شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) احمدبن عمر. رجوع به قاضی مزجد شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) عبدالجباربن احمد. رجوع به قاضی عبدالجبار شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن احمدبن قدامه جماعیلی حنبلی مقدسی صالحی ، ملقب به شمس الدین. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 4 ص 3074 و 3107 و لغات تاریخیة و جغرافیه ترکی ج 7 ص 36 و معجم المطبوعات ستون 213 و ریحانة الادب ج 4 ص 97 و محمدبن احمد شود.

قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین یا شمس الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به حجة الاسلام . در بلده ٔ خوی آذربایجان متولد شد و پس از سن رشد و کمال به شام و حلب مسافرت کرد. وی از مشاهیر حکما و فقهای شافعی است که مشمول عنایات ملک معظم عیسی بن ملک عادل گردیده و مدتی به تدریس اشتغال داشته و در نحو و فقه و اصول و رموز حکمیه تألیفاتی دارد. از جمله کتاب بزرگی که حاوی بیست جلد است و تفسیر کبیر مشهور استاد خود فخر رازی را که به مفاتیح الغیب موسوم است و خود فخر موفق با کمال آن نگردیده به پایان رسانده است و از طرف ملک معظم قاضی القضاة دمشق بوده است . وی به سال 637 یا 639 هَ . ق . در دمشق وفات یافت و اینکه در بعضی موارد تاریخ وفات او را 693 هَ . ق . نوشته اند ظاهراً اشتباه است و ناشی از تقدیم و تأخیر سهوی در دو رقم 9 و 3 می باشد. (هدیة الاحباب ص 133) (قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 2872) و رجوع به احمدبن خلیل شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی ، مکنی به ابن حجر. رجوع به ابوالفضل شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن عمر. رجوع به قاضی مزجد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم ، مکنی بن ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان شمس الدین شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمان ،مکنی به ابن عقیل . رجوع به ابن عقیل ابومحمد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن نعمان . رجوع به قاضی ابن حیون شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن احمدبن قدامه جماعیلی حنبلی مقدسی صالحی ، ملقب به شمس الدین . رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 4 ص 3074 و 3107 و لغات تاریخیة و جغرافیه ٔ ترکی ج 7 ص 36 و معجم المطبوعات ستون 213 و ریحانة الادب ج 4 ص 97 و محمدبن احمد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد، مکنی به ابن جماعة. رجوع به جماعة ابوعمر شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالقادربن ابوالقاسم ، ملقب به محیی الدین . از اکابر علمای عامه که به سال 889 هَ . ق . وفات یافت . (روضات الجنات ص 71)(ریحانة الادب ج 3 ص 273). و رجوع به عبدالقادر شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) قاسم بن علی بن حسین هاشمی زینبی . رجوع به قاسم زینبی شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم ، معروف بن ابن جماعة. رجوع به ابن جماعة بدرالدین شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن ناماوربن عبدالملک ، مکنی به ابوعبداله و مشهور به افضل الدین خونجی . از مشاهیر پزشکان و حکمای اسلامی قرن هفتم هجری است . (قاموس الاعلام ج 2 ص 1002) (ریحانة الادب ج 1 ص 995). و رجوع به محمد شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن محمدبن ابراهیم بن عمربن بکر صدیقی شافعی فیروزآبادی ، مکنی به ابوطاهر و ملقب به مجدالدین شیرازی . عالمی است فاضل و متبحر از مشاهیر علمای لغت . رجوع به فیروزآبادی و کشف الظنون و روضات ص 746 و لغات تاریخیة و جغرافیه ج 6 ص 185 و قاموس الاعلام ج 5 ص 3460 و هدیة الاحباب ص 213 و ریحانة الادب ج 3 ص 238 شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) یعقوب بن ابراهیم ، مکنی به ابویوسف . رجوع به ابویوسف یعقوب شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) داوران داور. سرداوران . قاضی قاضیان . صاحب تجارب السلف درباره ٔ جلال الدین علی بن علی بن هبة اﷲ بخاری آورد: مردی ادیب و فاضل و فقیه بود و در سنه ٔ اثنین و ثمانین و خمس مأئة متولی قضا شد و لقبش اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی القضاة به قاضی القضاة مبدل گشت . (تجارب السلف ص 329). گویند اول کسی که بدین لقب خوانده شد قاضی ابویوسف یعقوب بود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ] (اِخ ) علی بن عبدالکافی . رجوع به قاضی سبکی شود.


قاضی القضاة. [ ضِل ْق ُ ] (اِخ ) محمودبن احمد. رجوع به قاضی عینی شود.


پیشنهاد کاربران

قـاضی القضاة به معنی داورداوران، سرداوران، قاضی­قاضیان است. برخی قاضی را تازی شدۀ موبدموبدان می­دانند. زیرا موبد، قاضی زرتشتی بوده است ( دهخدا؛ مصاحب، ذیل قـاضی­ القضاة ) .
قـاضی­ القضاة در حکومت­های اسلامی، بزرگ قاضیان و کسی بود که گماشتن و عزل قاضیان به دست او بوده و خود نیز به کار قضا می­پرداخته است.
زمان نخستین پایه­­گذاری این منصب به درستی روشن نیست ودر این زمینه اختلاف­نظر وجود دارد. ذهبی اشاره می­کند نخستین کسی که لقب قـاضی­ القضاة را دریافت کرد یحیی­بن­سعید انصاری بود که این لقب را از منصور گرفت او در آغاز قاضی مدینه بود سپس قـاضی­ القضاة گردید ( ذهبی، 1/139 - 137 ) . اما از مطالب وکیع فهمیده می­شود که این منصب در عهد خلافت مهدی شکل گرفت و ابراهیم­بن­عثمان قاضی واسط، پس از آنکه شکایات بسیاری از او شد، خلیفه او را عزل کرد اما او را به منصب قضاء القضاة گماشت ( وکیع، 3/310 ) . این منصب مترادف قـاضی­ القضاة می باشد و در اصل زمینه­ای برای عنوان قـاضی القضاة بود. در نشوار آمده است که: قـاضی­ القضاة ابومحمدعبیدالله­بن­احمدبن­معروف، در زمان المطیع­لله چهار سال و چند روزی قضاء­ القضاة را در بغداد به عهده داشت و قبل از آن خلیفه هارون­الرشید قضاء القضاة را به عهدۀ علی­بن­ظبیان در بغداد گذاشت. قبل از آن در قضای شرق اسلام بود و در سفر هارون­الرشید به خراسان همراه او بود ولی در کرمانشاه در سال 192 هجری وفات یافت ( تنوخی، 35 ) .
شباروعصام­محمد، ابویوسف­یعقوب­بن­ابراهیم­بن­حبیب­ الانصاری­الکوفی ( 113 – 182 ق ) را اولین کسی می­­داند که منصب قاضی­القضاتی را در زمان خلیفه هارون­الرشید که ایجادکنندۀ این منصب است به عهده داشت ( 33 ) . ابن­اثیر نیز، نخستین قـاضی­ القضاة را ابویوسف می­داند که در دورۀ هادی به این منصب گماشته شد ( اللباب، 2/236 ) . اما در وفیات­الاعیان، نخستین قـاضی­ القضاة ، ابویوسف متوفی حدود ( 182 هجری/ 798 میلادی ) دانسته شده که به دوران مهدی و پسرانش هادی و هارون الرشید این منصب را داشته است. ( رک، ابن­خلکان، 6/390 - 378 ) .
با بررسی مـنابع مـوجـود و اشاره­ی بسیاری از آنها به ظاهر، ابویوسف را نخستین قـاضی­ القضاة می­توان دانست که تاریخ این منصب بین سال­های 170 تا 182 ق. بوده است. در آغاز کار، این منصب در بغداد و مرکز خلافت، رایج بود اما پس از، چندی با تشکیل دولت­های مستقل و نیمه­مستقل در قلمرو خلفا و دیگر شهرهای مهم نیز افرادی عهده­دار این مقام می­شدند. چنانچه حسن بن­محمدبن­عبدالملک­بن­ابی­الشوارب در شهر سُرَّمَنْ­رَأی، قـاضی­ القضاة بود و یا در ری در عصر مؤیدالدوله، قاضی عبدالجباربن­احمد قـاضی­ القضاة بوده و در سال 367 هجری­قمری از این مقام خلع شد . در دورۀ سلجوقیان نیز عزل و نصب قـاضی­ القضاة به عهدۀ خلیفه بود ( ابن­اثیر، الکامل، 7/271 ) .
شغل دیگری که به مثابه قـاضی­ القضاة است، منصب اقضی القضاة می­باشد ولی به درستی معلوم نیست که کدام یک از دو منصب برتر بوده است و میان نویسندگان قدیم نیز دراین­باره کمابیش اختلاف دیده می­شود ولی شواهد نشان می­دهد که قـاضی­ القضاة منصبی بالاتر داشته است. نویسنده تجارب­السلف، در معرفی جلال­الدین علی­بن­علی­هبة ­الله البخاری آورده است:« مردی ادیب و فـاضل و فـقیه بود و در سـنه اثنین و ثمانین و خمسـمائه متولی قضا شد و لقبش را اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی­ القضاة به قـاضی­ القضاة مبدل گشت و نیابت وزارت را نیز به او تفویض کردند او بر هر دو منصب نظارت می­کرد و باز از نیابت وزارت معزول شد و در منصب قـاضی­ القضاة بماند و در سنه ثلاث و تسعین و خمسمائه وفات یافت» ( هندوشاه، 329 ) . صاحب کتاب نهاد دادرسی در اسلام می­نویسد «از روزگار سلجوقی به بعد اقضی­­ القضاة در برابر قـاضی­ القضاة به همان معنی و کاربرد به کار می­­رفته است» ( ساکت ، 123 ) . از بررسی­های مختلف چنین برمی­آید که کلمۀ اقضی­ القضاة به لحاظ برتری مقام و رتبه علمی نسبت به اشخاص دیگر، اطلاق می­شده است ولی قـاضی القضاة دارندۀ منصب و شغلی بوده که بر نحوۀ قضاوت و امور قاضی­ها نظارت داشته و عزل و نصب آنها را عهده­دار بوده است.
ماوردی قـاضی­القضاة را یکی از ارکان چهارگانۀ حکومت برشمرده است که در مصالح امت کار می­کند. او این منصب را از مناصبی می­داند که ولایت خاصه در اعمال عامه دارد ( ماوردی، 70 ) . قـاضی­القضاة عالی­ترین مقام قضایی دولت بود و در ولایات و سرزمینها نایبانی داشت که از سوی آنها قاضی­ها تعیین یا عزل می­شدند. قلقشندی مفاد دستورالعملی را که خلیفۀ عباسی­المستر شد بالله خطاب به قـاضی­القضاة ابوالقاسم­علی­بن­حسین الزینبی صادر نمود، بیان کرده است. در این دستورالعمل سفارش­هایی به قـاضی­القضاة شده که مهم­ترین آنها چنین است: «هدایت­گرفتن از کتاب خدا، تبعیت از سنت رسول­خدا ( ص ) ، برپایی نماز، مشورت با دانشمندان و فقیهان، انتخاب مکان وسیعی برای قضا، استفاده از دلایل و بینات و شهود عادل، اشراف بر امور ایتام و تزویج آنها، اشراف بر امور موقوفات، انتخاب قاضیانی متعهد برای مناطق مختلف، انتخاب کاتب و حاجبی متبحر و آشنا به حقوق و قوانین، تأسیس دیوان قـاضی­القضاة و سپردن تمام امورِقضاوت، به این دیوان، با توجه به امورحسبه و آنچه که مربوط به حسبه می­شود» ( صبح­الاعشی، 10/276 - 264 ) .
این دستورالعمل به خوبی حدود اختیارات، وظایف، شرایط قـاضی­القضاة و نیز دیوان قضا را در عصرالمستر شد بالله بیان می­کند. اصولاً انتصاب قـاضی­القضاة از جانب خلیفه بود و اهمیت و اعتبار این منصب وابسته به اهمیت و اعتبار خلیفه بود . در زمان المقتدربالله که نفوذ زنان در دستگاه خلافت افزایش یافت و مقام خلافت اهمیت خود را از دست داد، منصب قـاضی­القضاة نیز از اهمیت افتاد چنان قـاضی القضاة می بایست مبلغی پول پرداخت می­کرد تا به این مقام منصوب شود ( مسکویه، 268 - 246 ) .
تعیین منصب قـاضی­القضاة حتی در قلمرو سلاطین مستقل و نیمه­مستقل نیز بر عهدۀ خلـیفه بـود به . . .


کلمات دیگر: