مترادف حسب الحال : بیوگرافی، حسب حال، سرگذشت، شرح حال، واقعه نویسی، گزارش احوال، سرگذشت نویسی
حسب الحال
مترادف حسب الحال : بیوگرافی، حسب حال، سرگذشت، شرح حال، واقعه نویسی، گزارش احوال، سرگذشت نویسی
فرهنگ فارسی
باندازه حال در خور حال . ۲ - حوداث جاریه : (( بپایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی - بصددفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی . ) ) ( سعدی ) توضیح در بیت فوق حسب الحال بسکون سین استعمال گردیده و آن همان حسب الحال بفتح سین میباشد که در فارسی بسکون سین هم تلفظ کنند .
فرهنگ عمید
۱. مطابق حال و وقایع روز.
۲. (ادبی ) شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال بگوید، حَسْبِ حالت.
۲. (ادبی ) شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال بگوید، حَسْبِ حالت.
پیشنهاد کاربران
معنی حَسَب الحال وحسب الحال الفتح سین
کلمات دیگر: