کلمه جو
صفحه اصلی

عبدی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به عبد . ۲ - منسوب به عبد القیس ( بطنی از جدیله ) عبقی نیز گویند .
هرم بن حیان عبدی از اتقیائ زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود

لغت نامه دهخدا

عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) در اصطلاح رجال لقب ابراهیم بن خالد عطار و ابراهیم بن نعیم و ادهم بن امیة و جز ایشان است. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 60 ).

عبدی. [ ع َ دی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به عبد. ( اقرب الموارد ). || نسبت است به عبدالقیس ، و عبقی نیز گویند.( اقرب الموارد ). منسوب به عبدالقیس و بطنی از جدیله است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 337 ). || نسبت است به عبدالقیس از ربیعةبن نزار. ( اللباب ج 2 ص 113 ).

عبدی. [ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) احمدبن بکربن احمدبن بقیه فسوی نحوی لغوی. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 40 ). و رجوع به احمدبن ابی بکر العبدی شود.

عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :
و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده
اماماً و لکنا لانفسنا اخترنا
اقمنا اماماً ان أقام علی الهدی
أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.
( از ریحانة الادب ج 3 ص 60 ).

عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) هرم بن حیان عبدی. از اتقیاء زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود. ( از ریحانة الادب ج 5 ص 318 ).

عبدی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) احمدبن بکربن احمدبن بقیه ٔ فسوی نحوی لغوی . (از ریحانة الادب ج 3 ص 40). و رجوع به احمدبن ابی بکر العبدی شود.


عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب ابراهیم بن خالد عطار و ابراهیم بن نعیم و ادهم بن امیة و جز ایشان است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 60).


عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :
و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده
اماماً و لکنا لانفسنا اخترنا
اقمنا اماماً ان أقام علی الهدی
أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.

(از ریحانة الادب ج 3 ص 60).



عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) هرم بن حیان عبدی . از اتقیاء زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود. (از ریحانة الادب ج 5 ص 318).


عبدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبد. (اقرب الموارد). || نسبت است به عبدالقیس ، و عبقی نیز گویند.(اقرب الموارد). منسوب به عبدالقیس و بطنی از جدیله است . (صبح الاعشی ج 1 ص 337). || نسبت است به عبدالقیس از ربیعةبن نزار. (اللباب ج 2 ص 113).


دانشنامه عمومی

عبدی نام یا نام خانوادگی در زبان فارسی و عربی است و ممکن است به هر یک از اشخاص زیر اشاره داشته باشد:
اکبر عبدی، بازیگر
اسماعیل عبدی، دبیر، زندانی سیاسی
مصطفی عبدی، دراویش گنابادی
مصطفی عبدی، بازیکن فوتبال اهل قطر
عباس عبدی، پژوهشگر اجتماعی، روزنامه نگار اصلاح طلب و فعال سیاسی-امنیتی
عباس عبدی، داشتان نویس

پیشنهاد کاربران

بنده ای

عبدی یعنی بنده یعنی نوکر یعنی غلام

دوستان هرکس فیلم شهرزاد را ندیده خیلی بد کره
از فصل اولش را ببینید

عبدی یعنی بنده شایسته خدا


اسم پسرانه است


کلمات دیگر: