کلمه جو
صفحه اصلی

چنار


مترادف چنار : ارس، چنال، صنار

فارسی به انگلیسی

plane - tree


sycamore


مترادف و متضاد

ارس، چنال، صنار


فرهنگ فارسی

ازدرختان بی میوه، بلندیش به۳٠مترمیرسدتناور
( اسم ) درختی از تیر. نزدیک به گزنه ها که یکی از درختان زیبا و پر دوام است و تنه اش بسیار قطور و ارتفاعش به ۳٠ تا ۴٠ متر میرسد . این درخت دارای پهن. وسیعی از لحاظ شاخ و برگ است و بر فضایی وسیع سایه میگستراند ارس صنار .
دهی از دهستان ربع شامات بخش ششتمد شهرستان سبزوار .

تنها سردۀ درختی خزان‌دار از چناریان که بومی نیمکرۀ شمالی است و ارتفاع آن به‌طور طبیعی در کنار رودخانه‌ها و تالاب‌ها از 30 تا 50 متر است


فرهنگ معین

(چَ ) (اِ. ) از درختان بی میوه ، دارای برگ های پهن و پنجه ای . یکی از درختان زیبا و پر دوام با تنه ای بسیار قطور. چنال ، صنار، ارس .

لغت نامه دهخدا

چنار. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) درختی باشد مشهور. ( برهان ). درختی معروف که شعرا برگ بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). درختی که بار ندارد و برگ او را به پنجه تشبیه کنند. ( شرفنامه منیری ). درختی باشد بسیار کلان ، که برگش بشکل پنجه انسان باشد و بشبها از او اخگر بارد و عمرش بهزار سال رسد و بار ندارد. ( از غیاث ). درختی بسیار کلان و بی بار و طویل العمر که برگهای پهن دارد. ( ناظم الاطباء ). صِنار. دُلْب. نُلْک. نِلْک. نُلْکة. نِلْکة. ( منتهی الارب ). عیثام. نوعی درخت بی بار ولی گشن و پر شاخ و برگ و تنومند و بسیار عمر که در بعضی مناطق معتدل و سردسیر ایران کاشتن آن از قدیم معمول بوده و هم اکنون در بسیاری از شهرها و ییلاقات ایران اقسام کهنسال و چند صد ساله این درخت موجود و معروفند :
بنفشه زار بپوشید روزگار ببرف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف.
کسائی.
برافراخت آن بازوی چون چنار
بدان تا زند بر سر نامدار.
فردوسی.
به گرد اندرش نی بسان درخت
تو گفتی که چوب چنارست سخت.
فردوسی.
درختی بد اندر بر او چنار
بدو برگذشته بسی روزگار.
فردوسی.
بر دست حنا کرده نهد پای بهر گام
هر کس که تماشاگه او زیر چنار است.
فرخی.
مرغ نهاد آشیان بر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار.
منوچهری.
چنگ بازانست گویی شاخک شاهسپرم
پای بطانست گویی برگ بر شاخ چنار.
منوچهری.
قمری هزار نوحه کند بر سر چنار
چون اهل شیعه بر سر اصحاب اشعری.
منوچهری.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردوید براو بر بروز بیست.
ناصرخسرو.
بی بر چنار بودم ، خرمابنی شدم
خرماست باروبرگ کنون بر چنار من.
ناصرخسرو.
رهبری از وی مدار چشم که دیو است
میوه خوش زو مکن طمع که چنار است.
ناصرخسرو.
چنار پنجه گشاده ست و نی میان بسته
دعای دولت دستور صدر دنیی را.
انوری ( از انجمن آرا ).
در ابر اگر ز جود تو یک خاصیت نهند
دست تهی برون ندمد هرگز از چنار.
انوری ( از انجمن آرا ).
ز شاخ با درم آید کف چنار برون
گر از مهب کف اووزد نسیم شمال.

چنار. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از آبادیها که خالصه ٔ دیوانی است و در میان دره در دست راست جاده ٔ اسدآباد به کنگاور واقع شده است . این آبادی اشجار زیاد دارد و امامزاده ای هم نزدیک آن میباشد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 272).


چنار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) درختی باشد مشهور. (برهان ). درختی معروف که شعرا برگ بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). درختی که بار ندارد و برگ او را به پنجه تشبیه کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). درختی باشد بسیار کلان ، که برگش بشکل پنجه ٔ انسان باشد و بشبها از او اخگر بارد و عمرش بهزار سال رسد و بار ندارد. (از غیاث ). درختی بسیار کلان و بی بار و طویل العمر که برگهای پهن دارد. (ناظم الاطباء). صِنار. دُلْب . نُلْک . نِلْک . نُلْکة. نِلْکة. (منتهی الارب ). عیثام . نوعی درخت بی بار ولی گشن و پر شاخ و برگ و تنومند و بسیار عمر که در بعضی مناطق معتدل و سردسیر ایران کاشتن آن از قدیم معمول بوده و هم اکنون در بسیاری از شهرها و ییلاقات ایران اقسام کهنسال و چند صد ساله این درخت موجود و معروفند :
بنفشه زار بپوشید روزگار ببرف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف .

کسائی .


برافراخت آن بازوی چون چنار
بدان تا زند بر سر نامدار.

فردوسی .


به گرد اندرش نی بسان درخت
تو گفتی که چوب چنارست سخت .

فردوسی .


درختی بد اندر بر او چنار
بدو برگذشته بسی روزگار.

فردوسی .


بر دست حنا کرده نهد پای بهر گام
هر کس که تماشاگه او زیر چنار است .

فرخی .


مرغ نهاد آشیان بر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار.

منوچهری .


چنگ بازانست گویی شاخک شاهسپرم
پای بطانست گویی برگ بر شاخ چنار.

منوچهری .


قمری هزار نوحه کند بر سر چنار
چون اهل شیعه بر سر اصحاب اشعری .

منوچهری .


نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردوید براو بر بروز بیست .

ناصرخسرو.


بی بر چنار بودم ، خرمابنی شدم
خرماست باروبرگ کنون بر چنار من .

ناصرخسرو.


رهبری از وی مدار چشم که دیو است
میوه ٔ خوش زو مکن طمع که چنار است .

ناصرخسرو.


چنار پنجه گشاده ست و نی میان بسته
دعای دولت دستور صدر دنیی را.

انوری (از انجمن آرا).


در ابر اگر ز جود تو یک خاصیت نهند
دست تهی برون ندمد هرگز از چنار.

انوری (از انجمن آرا).


ز شاخ با درم آید کف چنار برون
گر از مهب کف اووزد نسیم شمال .

انوری .


در عروسی گل عجب نبود
گر به حنا کنند دست چنار.

خاقانی .


ز آتش روز ارغوان در خوی خونین نشست
باد که آن دید ساخت مروحه دست چنار.

خاقانی .


هر دست و هر زبان که در آن نیست نفع خلق
غیر از زبان سوسن و دست چنار نیست .

مولوی (از انجمن آرا).


شکرها میکنم درین ایام
که تهی دست گشته ام چو چنار.

ابن یمین .


- امثال :
چنار از خودش آتش گیرد؛ آتش چنار از خود چنار است ، مؤلف انجمن آرا و صاحب آنندراج نویسند: چنار به آتش گرفتن از خود مشهور است :
آب از روی کار اگر ببرم
آتشی دان که از چنار آید.

انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).


نامت بمیان مردمان در
چون آتشی از چنار جسته .

انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).


هلاک نفس خوی زشت نفس است
نکو زد این مثل را هوشیاری
کفن بر تن کند هر کرم پیله
برآرد آتش از خود هر چناری .

عطار (از انجمن آرا).


|| بمعنی حلقه هم آمده است . (برهان ). حلقه . (ناظم الاطباء). || آنچه زنان بر دست و پای از حنا مینگارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || آلتی از آلات آتش در سور و عید را نیز گویند، و آن را در زمین و زیر خاک پنهان کنند و شب آتش زنند شعله ٔ بلندکشیده آتش افشانی کند. (انجمن آرا) (آنندراج ).

چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد است که در 36 هزارگزی خاور راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان واقع است . دامنه و هوایش معتدل است و 166 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای بلوک آباده ٔ فارس میباشد. (ازمرآت البلدان ج 5 ص 272). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : یکی از دهستانهای دوازده گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده که از شمال به کوه بسمی و بنجلی ، از باختر به ارتفاعات گرگ و جلگه آباده ، از جنوب به کوه امامزاده و دشت طفور و از خاور به دهستان سورمق محدود میباشد. این دهستان در شمال خاوری واقع شده ، هوای آن معتدل است و جمعیت 13 آبادی متشکله آن در حدود 2700 تن است . آب مشروبش از قنوات متعدد تأمین میشود. محصولش غلات ، پنبه ، کشمش ، بادام ، صیفی جات و لبنیات میباشد. شغل اهالی زراعت ، گله داری و باغبانی و صنایع دستی کرباس بافی و گیوه بافی است . قریه های مهم این دهستان عبارتند از: علی آباد، امیرآباد، یعقوب آباد و بیدک و خود این آبادی مرکز دهستان میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازبخش نوبران که در 12 هزارگزی راه عمومی واقع است و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ربعشامات بخش ششتمدشهرستان سبزوار که در 60 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد و 13 هزارگزی جنوب قلعه میدان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 117 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و پنبه است . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ای__ران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز که در 24 هزارگزی جنوب خاوری بخش و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ مراغه به تبریز واقع است . جلگه و هوایش معتدل است و 532 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، توتون ، کشمش و بادام . شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه نو بخش کلات شهرستان دره گز که در 63 هزارگزی جنوب خاوری کلات واقع است . دامنه و هوایش معتدل است و 96 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و کنجد. شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گازه ٔ بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه بیشه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ چنار. محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است و راهش مالرو است . ساکنان آبادی از طایفه ٔ پاپی میباشند و برای تعلیف احشام در اطراف آبادی تغییر مکان میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که در 42 هزارگزی باختر گلمکان واقع است . دامنه و هوایش معتدل است و 242 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 20 هزارگزی جنوب فریمان و 4هزارگزی خاور راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه واقع است . دامنه و هوایش معتدل است و 388 تن سکنه دارد.آبش از قنات . محصولش غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ویسیان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 25 هزارگزی باختر ماسور و یکهزارگزی راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . تپه ماهوری و هوایش معتدل است و 1000 تن سکنه دارد. آبش از سراب چنار. محصولش غلات ، حبوبات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد و راهش اتومبیل رو است . ساکنان آبادی از طایفه ٔویس کرم میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند که سردسیر و کوهستانی است و 575 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ دره بادام و رودخانه بایونر. محصولش غلات ، حبوبات ، ذرت و لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و تهیه ٔ زغال و هیزم وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه که در 14 هزارگزی جنوب خاوری صحنه و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع است . دشت و سردسیر است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ گاماسیاب . محصولش غلات ، حبوبات و توتون . شغل اهالی زراعت میباشد و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 20 هزارگزی شمال باختری گرمی و 10 هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به اردبیل واقع است . دشت و هوایش گرمسیری است و 103 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد که در 10 هزار و پانصد گزی شمال باختری هشجین و 17 هزار و پانصد گزی راه شوسه ٔ هروآباد به میانه واقع است . کوهستانی و هوایش معتدل است و 252 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و سردرختی . شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات که در 27 هزارگزی شمال خمین واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 902 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات ، بنشن ، پنبه ، چغندرقند، انگور و گردو. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از آبادیهای تابع طبس مسنا از محال قاینات است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 272).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای تربت حیدریه است که در قدیم باغستان داشته و فعلاً مخروبه است . این آبادی درکوهستان واقع شده ، زراعتش از آب رودخانه ٔ مشروب میشود و 27 خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 272). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی از دهستان ازغند بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه که در 30 هزارگزی جنوب باختر فیض آباد بر سر راه مالرو عمومی ازغند به فیض آباد واقع است . کوهستانی و هوایش معتدل است و 729 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات ، بادام و خشکبار میباشد. شغل اهالی زراعت و قالیبافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع حسن آباد کاشان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 272).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ )ده کوچکی از بخش نوبران شهرستان ساوه که در 33 هزارگزی خاور نوبران و 12 هزارگزی راه عمومی واقع شده و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


چنار. [چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از توابعکریال فارس میباشد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 272).


چنار.[ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 69 هزارگزی خاور فهلیان و در دشت همایجان واقع است . هوای این آبادی گرمسیری است و 64 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ محلی و آب چشمه . محصولش غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و قالیبافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


چنار.[ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 53 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 11 هزارگزی سر فیروزآباد واقع است . محلی کوهستانی و سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ بالاوند. محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد و راهش مالرو است ، لیکن در تابستان از طریق ماهیدشت با اتومبیل هم میتوان رفت . ساکنان این آبادی از طایفه ٔ بالاوند میباشند و این آبادی را اهل محل گیجان هم مینامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان چنار که بخش مرکزی شهرستان آباده میباشد و در 18 هزارگزی جنوب خاوری آباده ، کنار راه شوسه ٔ آباده به اقلید واقع است . جلگه ای با هوای معتدل است و 460 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات ، پنبه ، بادام و لبنیات و شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن کرباس و گیوه است . این آبادی معدن گچ نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان منگره ٔ بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 40 هزارگزی شمال باختری حسینیه و 22 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . محلی است در دامنه ٔ کوه که هوایش معتدل است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ چنار. محصولش غلات ، لبنیات ، باغستان انار و انجیر. شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی فرشبافی و راهش مالرو است . ساکنان آبادی از طایفه ٔ میرعلیخان میباشند و برای تعلیف احشام ییلاق قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 43 هزارگزی جنوب باختری کوزران و 12 هزارگزی خاور گهواره واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، لبنیات ، توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد و راهش در تابستان اتومبیل رو است . گله داران این آبادی در زمستان به قشلاق نفت شاه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه که در 22 هزارگزی خاور بخش و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز واقع است . کوهستانی است وهوایش معتدل است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


چنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای دره گز خراسان است و 17 خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 272). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی از دهستان درونگر بخش نوخندان شهرستان دره گز که در 9 هزارگزی شمال باختری نوخندان واقع است . کوهستانی و هوایش معتدل است و 96 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و ذرت . شغل اهالی زراعت و راهش از طریق راه شوسه ٔ اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

درختی با ساقۀ قطور، برگ های پهن، و چوب محکم که در صنعت به کار می رود.

دانشنامه عمومی

چنار (نام علمی: Platanus) سرده ای از درختان بومی نیم کره شمالی است. درختان چنار بلند قامت و با برگ های پهن بوده و ارتفاع آن ها به ۳۰ تا ۵۰ متر می رسد، در پائیز برگ های آن ها می ریزد و معمولاً در کنار جویبارها و زمین های مرطوب می رویند، هرچند نسبت به خشکسالی مقاومند.
چنار آریزونا، Platanus wrightii
چنار آمریکائی، Platanus occidentalis
چنار خاوری، Platanus orientalis
چنار خوشه ای، Platanus racemosa
Platanus gentryi
Platanus hybrida
Platanus kerrii
Platanus mexicana
Platanus rzedowskii
گونهٔ چنار خاوری (Platanus orientalis) در ایران نیز می روید و بیشه های طبیعی آن دیده می شود. درخت چنار از جمله درختانی است که اگر محیط برای آن فراهم شود عمر و رشد زیادی دارد.
بیشتر درختان کهنسال در ایران چنار هستند.
در مقطع شعاعی ، پرمگسی های قرمز متمایل به قهوه ای یا نقره ای تولید می کند که به صورت اشکال مشخصی در مقطع مماسی پدیدار می شوند و چنانچه بر آن روغن مالیده شود زیبایی آن را دو چندان می کند.این چوب نه تنها کیفیت بالایی داشته بلکه به دلیل فراوانی ، ارزان بوده و به مقدار بسیار زیادی در ایران عرضه می گردد. یکی از مناسب ترین چوب ها برای خراطی است واز آن برای زیرکار و ساخت ستون و درهای چوبی یکپارچه بخصوص درهای اماکن متبرکه از آن بسیار استفاده می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

چِنار
چِنار 1400ساله طرقرود، نطنز
درختی با نام علمی Platanus orientalis از خانوادۀ چناران، به ارتفاع ۲۰ تا ۳۰ متر، با تاج کروی باز، تنۀ ضخیم، برگ های خزان ریز پنجه ای، گل های تک جنس ریز و سبزفام، و میوه های فندقه ای متعدد. چنار بومی اروپای جنوب شرقی تا حدود فلات ایران است. در بندهش از آن همچون سرو، سپیدار و شمشاد نام برده شده است. شاید قدیمی ترین مباحث مطرح شده در زمینۀ پرورش این درخت در آثار رشیدالدین فضل الله ( ـ۷۱۸ق) باشد. در اهمیت چنار همین بس که نام بسیاری از آبادی های ایران ترکیبی از کلمۀ چنار و کلمات دیگر است. مارکوپولو به درخت بلندی در تون و قاین اشاره کرده که همان چنار است. به نوشتۀ پیِترو دلا واله، چنارهای تهران آنقدر فراوان، قطور و بلند بوده اند که او تهران را شهر چنارها نامیده است. د سیلوا فیگه روا نیز در همان زمان از چنار کهنسالی در نطنز سخن گفته است که گروه هایی از مردم به همراه اسب ها و شتران در سایۀ آن استراحت می کرده اند. باغ چنارِ سمرقند که توسط تیمور لنگ احداث شده بود، باغ های کلان و چنار در کابل، و چهارباغِ اصفهان از مهم ترین مکان ها و باغ های چناردار بوده اند. چنار عظیم و کهنسال تجریش در تهران (در محل کنونی مرقد امامزاده صالح) از مهم ترین درختان چنار بوده است. در ایران درختان چناری با عمر حدود ۱۵۰۰ سال وجود دارد که علت دوام آن ها، حرمت و قداست درختان، به ویژه چنار، نزد مردم است. چنارها محل عزلت و خلوت گزینی کسانی بوده است که مردم از آن ها به عنوان پیر، شیخ یا امام یاد می کنند. امروزه بسیاری از چنارهای بلند و قدیمی در صحن امامزاده ها، تکیه ها، مساجد و قبرستان ها قرار دارند. احترام به درختان کهنسالِ چنار به قدری است که گاه عامۀ مردم از آن ها انتظار برآورده شدن حاجات خود را دارند و برای این کار به آن ها دخیل می بندند. آثار دخیل هایی بر تنۀ چنار سوخته، در جوار صحن امامزاده یحیی، برجاست. از دیگر چنارهای مقدس تهران، هفت چنار است. بنابه روایتی، خشایار شاه در زمان لشکرکشی به یونان، درخت چناری را، آراسته به زیورآلات، با خود حمل می کرد. چنار دارای چوبی سبک و سخت با بافتی زیباست؛ از این رو استفاده از آن در نجاری معمول است و برخی چوب آن را میخ طلایی می نامند. ستون های چوبی قصرهای سلطنتی پادشاهان صفوی، ازجمله عالی قاپو و چهل ستون، از کُنده های قطور و تراشیده شدۀ چنار است. در ادبیات منظوم ایران، چنار به عنوان درختی که خودبه خود آتش می گیرد معروف است. شاید این امر ناشی از مالش شاخه های خشک و سبک چنار و درنتیجه آتش گرفتن آن ها باشد. در طب سنتی برای اعضای چنار خواص مختلفی گفته اند، اما امروزه از عرقِ برگ آن به عنوان خنک کننده، تب بُر، چاق کننده، آرام بخش و بهبودبخش رعشه و آسم استفاده می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{Platanus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] تنها سردۀ درختی خزان دار از چناریان که بومی نیمکرۀ شمالی است و ارتفاع آن به طور طبیعی در کنار رودخانه ها و تالاب ها از 30 تا 50 متر است

گویش اصفهانی

تکیه ای: čenârin
طاری: čenâr
طامه ای: čenâr
طرقی: čönâr
کشه ای: čenâr
نطنزی: čenâr


پیشنهاد کاربران

روستای چنار، یکی از روستاهای قدیمیست ک نامش از دو ردخته چنار ک جلوی قنات بوده نامگذاری شده است از بزرگان چنار میتوان یاد کرد عبدلله حسین فولادی وحاجی اور موصلی و حاجی یوسف موصلی ک در ایام دور ریش سفیدانه ان دیار بودن کدخدای اون زمان عبدلله حسین فولادی و انجمن اولیای بشمار میامد

یک اسم دخترانه است

درخت، اسم دخترانه

نام دخترانه
یک درخت بلند قامت با برگهای پهن است
در زبان کوردی برای اشاره به قدوقامت بلند بکار میرود

"چنار" از فعل ترکی a�ımak ( آچئنماک ) به یک معنی به معنی باز شدن، پهن و گسترده شدن ، شکوفه دادن ، روییدن وسبز شدن گرفته شده است که از آن مشتق a�ınar ( آچئنار ) به معنی کلی" باز ، گسترده و پهن شونده ، روینده و پهن شونده" می باشد که در ادامه با حذف a کلمه به شکل �ınar ( چئنار ) در آمده و به طور خاص برای اشاره به نوعی درخت که برگ های پهن و گسترده داشته و می تواند رشد کرده و در مقیاس و اندازه های قابل توجهی بزرگ شود و شاخه ها و ساقه های متعدد ، گسترده و انشعاب دار داشته باشد ، گفته شده است

این کلمه به صورت "چنار" وارد فارسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است.


کلمات دیگر: