کلمه جو
صفحه اصلی

موازات


مترادف موازات : محاذات، مقابل ، روبه رو شدن، مقابل شدن

متضاد موازات : تقاطع

فارسی به انگلیسی

parallelism, being parallel

مترادف و متضاد

محاذات، مقابل ≠ تقاطع


parallelism (اسم)
برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه

۱. محاذات، مقابل ≠ تقاطع
۲. روبهرو شدن، مقابل شدن


فرهنگ فارسی

مقابل شدن، روبروشدن، برابربودن
۱ - ( مصدر ) روبرو شدن مقابل شدن . ۲ - ( اسم ) روبارویی مقابله .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . موازاة ] (مص ل . ) برابری ، برابر بودن ، روبرو شدن .

لغت نامه دهخدا

موازات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) برابری و مقابلی و محاذات. ( ناظم الاطباء ). موازاة. مقابله. مواجهه. محاذات. ازاء. برابر شدن. ( یادداشت مؤلف ). مقابله و برابری. ( غیاث ) ( آنندراج ).مقابله. ( المصادر زوزنی ) : با دوازده هزارسوار گزیده به موازات رایات سلطان آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 245 ). و رجوع به موازاة شود. || ( اصطلاح هندسی ) قرار گرفتن دو نقطه در سمت واحد به طوری که هیچ یک بالاتر و پایین تر نباشند. و در خطوط مستقیم نیز موازات اطلاق می شود از جهت قرار گرفتن آنها در سطح واحد که اگر از دو سو امتداد داده شوند تا بی نهایت نیز بهم نمی رسند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

مؤازاة. [ م ُ آ ] ( ع مص ) موازات. مقابل و برابر شدن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). برابری و مقابله. ( آنندراج ).

موازات . [ م ُ ] (ع اِمص ) برابری و مقابلی و محاذات . (ناظم الاطباء). موازاة. مقابله . مواجهه . محاذات . ازاء. برابر شدن . (یادداشت مؤلف ). مقابله و برابری . (غیاث ) (آنندراج ).مقابله . (المصادر زوزنی ) : با دوازده هزارسوار گزیده به موازات رایات سلطان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 245). و رجوع به موازاة شود. || (اصطلاح هندسی ) قرار گرفتن دو نقطه در سمت واحد به طوری که هیچ یک بالاتر و پایین تر نباشند. و در خطوط مستقیم نیز موازات اطلاق می شود از جهت قرار گرفتن آنها در سطح واحد که اگر از دو سو امتداد داده شوند تا بی نهایت نیز بهم نمی رسند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


فرهنگ عمید

۱. مقابل شدن، روبه رو شدن.
۲. برابر بودن.

پیشنهاد کاربران

همراستا

رو به رو


امتداد


کلمات دیگر: