کلمه جو
صفحه اصلی

حدت


مترادف حدت : برندگی، تیزی، هوشمندی، تشدد، تندی، شدت، شور، هیجان، تغیر، خشم، غضب، عصبانیت

برابر پارسی : تندی، تیزی، خشم | ( حدّت ) تندی

فارسی به انگلیسی

actueness , force, vehemence


acuteness, force, vehemence, actueness, dead, extreme, extremeness, extremity, ferocity, mordancy, oomph, severeness, stringency, tyranny, violence

dead, extreme, extremeness, extremity, ferocity, mordancy, oomph, severeness, stringency, tyranny, violence


مترادف و متضاد

برندگی، تیزی


تیزی، هوشمندی


تشدد، تندی، شدت


شور، هیجان


تغیر، خشم، غضب، عصبانیت


۱. برندگی، تیزی
۲. تیزی، هوشمندی
۳. تشدد، تندی، شدت
۴. شور، هیجان
۵. تغیر، خشم، غضب، عصبانیت


فرهنگ فارسی

تیزی، تندی، برندگی، خشم، غضب
( اسم ) ۱ - تندی تیزی برندگی . ۲ - خشم غضب . ۳ - صفات و حالات مذموم . یا حدت طبع . تند خویی . یا حدت لسان ( زبان ) . آتش زبانی تیز زبانی . یا حدت بخرج دادن . تندی کردن . ۴ - ( اسم ) زیر مقابل بم .
تیزی کردن تند شدن

فرهنگ معین

(حِ دَّ ) [ ع . حدة ] (اِمص . ) ۱ - تندی ، تیزی . ۲ - خشم ، غضب .

لغت نامه دهخدا

حدت . [ ح ِدْ دَ ] (ع اِمص ) تیزی . (دهار). تندی . (آنندراج ). سعرة. خشم . غضب . قوت غضب : از حدت وسورت پادشاهان بر حذر باید بودن . (گلستان ). از سر حدت مزاج و خشونت طبع بر لجاج اصرار مینمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 36). رجوع به حدة شود. || تیزی هرچیزی . برائی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). تیزی آهن و جز آن . تیزی شمشیر. (تاج المصادر بیهقی ). || سبکی مردم از غضب . || سختی . شدت . سورت . || حدت دم . حدت مرض . || زیر در موسیقی ، مقابل بم . (از خلاصة الافکار).


حدت. [ ح ِدْ دَ ] ( ع مص ) تیزی کردن و تندی نمودن. تیزی کردن. ( دهار ). تیزی کردن برکسی. ( تاج المصادر بیهقی ). || تیز شدن. ( زوزنی ). || تیز شدن شمشیر. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به حده شود.

حدت. [ ح ِدْ دَ ] ( ع اِمص ) تیزی. ( دهار ). تندی. ( آنندراج ). سعرة. خشم. غضب. قوت غضب : از حدت وسورت پادشاهان بر حذر باید بودن. ( گلستان ). از سر حدت مزاج و خشونت طبع بر لجاج اصرار مینمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 36 ). رجوع به حدة شود. || تیزی هرچیزی. برائی. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). تیزی آهن و جز آن. تیزی شمشیر. ( تاج المصادر بیهقی ). || سبکی مردم از غضب. || سختی. شدت. سورت. || حدت دم. حدت مرض . || زیر در موسیقی ، مقابل بم. ( از خلاصة الافکار ).

حدة. [ ح ِدْ دَ ] ( ع مص ) شدت. تندی. || تیزی. ( منتهی الارب ). || غَرْبة. ( ذیل اقرب الموارد ). || حرافت.

حدة. [ ح ِ دَ ] ( ع مص ) حد بر کسی راندن. || از کاری بازداشتن. ( زوزنی ). || ( اِ ) سنگی که بر آب فرونرود. ( نزهة القلوب خطی ).

حدة. [ ح ُدْ دَ ] ( ع اِ ) اندکی از شیر و آب و جز آن. || پاره ای از هر چیزی. ( منتهی الارب ).

حدة. [ ح ِ دَ ] ( ع مص ) ( از «وح د» ) حِدَت. تنهائی. تنها بودن. یگانه بودن. یگانه شدن. ( تاج المصادر ). وحدت. و از آن است : علیحدة. یکتا و تنها ماندن. ( منتهی الارب ). فعله من ذات حدته و علی ذات حدته و من ذی حدته ؛ یعنی از رای و دانش خود کرد آنرا. یقال : اعطِ کل واحد منهم علی حدة؛ ای علی حیاله و الهاء عوض عن الواو. ( منتهی الارب ). یقال : بقی علی حدته ؛ ای متمیزاً عن غیره. ( المنجد ).

حدة. [ ح َدْ دَ ] ( اِخ ) قلعه ای است به یمن از حَبّیة و آن از اعمال حب است. ( معجم البلدان ). در قضاء حبیه از سنجاق عسیر. ( قاموس الاعلام ترکی ). || نام منزلی میان جده و مکه و آن وادیی است دارای حصن و نخلستان و آب جاری و قدما آنرا حَدّاء می گفتند. ( معجم البلدان ). رجوع به حَدّاء شود.

حدت . [ ح ِدْ دَ ] (ع مص ) تیزی کردن و تندی نمودن . تیزی کردن . (دهار). تیزی کردن برکسی . (تاج المصادر بیهقی ). || تیز شدن . (زوزنی ). || تیز شدن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به حده شود.


فرهنگ عمید

۱. تیزی، برندگی.
۲. تندی.
۳. [مجاز] خشم، غضب.
۴. (موسیقی ) زیر بودن صدا.

جدول کلمات

تندی , تیزی

پیشنهاد کاربران

حدت بیماری: شدت زهرآگینی یا اثر کشندگی

virulence

حاد بودن

"حدت " در کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو ترجمه استاد محمد حسن لطفی اینگونه آمده :
#انسان باید آنچه را اندیشیده است به سرعت اجرا کند ولی تامل و تفکر وقت لازم دارد . بعلاوه ، "حدت" ذهن هم غیر از حسن تدبیر است زیرا "حدت" ذهن نوعی تخمین درست است . #
در جمله فوق:
حدت = هوش ، ذکاوت

لذا قول مرحوم علامه دهخدا اقدم و مرجح تر می باشد که اولا به تفصیل از معنای آن سخن راندند ، ثانیا آن را تندی هر چیزی هم معرفی کردند .


کلمات دیگر: