مترادف مدنی : اجتماعی، شهرنشین، شهری، اهل مدینه
متضاد مدنی : مکی
برابر پارسی : شهری، شهرنشینی
civit, of Medina
city, civil, urban
شخص غير نظامي , غير نظامي
شهري , کشوري , اجتماعي , مدني , غيرنظامي
اجتماعی، شهرنشین، شهری ≠ مکی
اهل مدینه
۱. اجتماعی، شهرنشین، شهری
۲. اهل مدینه ≠ مکی
مدنی ٔ. [ م ُ ن ِءْ ] (ع ص ) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
مدنی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گفت ویا مدینی و اقوال صرفیان و لغویان و نسابه ها در این باره مضطرب است . مؤلف لسان العرب یکبار گوید مدینه حصنی است که در وسط زمینی بنا شده و هر زمینی که در وسط آن حصنی سازند مدینه است و نسبت بدان مدینی است و بار دیگر هنگام ذکر مدینةالرسول گوید اگر مرد و یاجامه را بدین شهر نسبت کنند مدنی است و اگر پرنده ومانند آن را نسبت دهند مدینیه و گویند حمامة مدینیةو جاریة مدینیة و از قول کسی که بدو اطمینان ندارد آورده است که اگر نسبت به مدینةالرسول باشد، مدنی باید گفت و اگر به مدینةالمنصور [ بغداد ] نسبت دهند مدینی گویند و نسبت به مدائن کسری مدائنی است . ولی سمعانی نسبت به مدینه را خواه مدینةالرسول ، خواه بغدادو خواه مدینه ٔ اصفهان یا نیشابور و جز آن ها مدینی گرفته است . رجوع به ریحانة الادب ذیل همین مدخل شود.
نظامی .
مدنی . [ م ُ ](ع ص ) نزدیک شونده . رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
مدنی . [ م ُ دَن ْ نی ] (ع ص )آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیة شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ . (ناظم الاطباء). رجوع به تدنیة شود.
مدنی . [ م ُ دُ ] (ص نسبی )منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.
مدنی . [ م ُ نا ] (ع ص ) مرد ضعیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مدنی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص )نزدیک گردنده . (آنندراج ). نزدیک شده . (ناظم الاطباء).