کلمه جو
صفحه اصلی

سربی

فارسی به انگلیسی

livid, lead, leaden, lead-blue

leaden, lead-blue, livid


lead, leaden


فارسی به عربی

رصاصی

مترادف و متضاد

plumbic (صفت)
سرب دار، سربی، وابسته به سرب

plumbous (صفت)
گیج، سرب دار، سربی، وابسته به سرب

leaden (صفت)
کند، سربی، سربی رنگ، مانند سرب

plumbeous (صفت)
سربی، پوشیده از سرب

saturnine (صفت)
شوم، افسرده، سنگین، عبوس، دلتنگ، سربی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به سزب . ۲ - ساخته شده از سرب . ۳ - برنگ سرب .
منسوب بسرب از سرب ساخته یا برنگ سرب

لغت نامه دهخدا

سربی. [ س ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به سرب. از سرب ساخته. || برنگ سرب.
- چاپ سربی ؛ در تداول چاپخانه و ارباب مطبوعات ، مقابل چاپ سنگی. چاپخانه که حروف سربی مجزا را بهم می پیوندد و با مرکب مخصوص بفشارد و عمل چاپ کند.
- حروف سربی .

دانشنامه عمومی

سربی، روستایی از توابع بخش حتی شهرستان لالی در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان حتی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۶۳ نفر (۲۴خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: