کلمه جو
صفحه اصلی

رنج بردن

فارسی به انگلیسی

smart, suffer, agonize, bleed

agonize, bleed, smart, suffer


فارسی به عربی

عان , کدح ، اِجتیازٌ

مترادف و متضاد

travail (فعل)
درد کشیدن، رنج بردن

toil (فعل)
زحمت کشیدن، رنج بردن

take care (فعل)
مواظبت کردن، سعی کردن، رنج بردن

suffer (فعل)
کشیدن، سوختن، تحمل کردن، متحمل شدن، رنج بردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - زحمت کشیدن مشقت کشیدن . ۲ - درد کشیدن تحمل درد کردن . ۳ - اندوه خوردن غصه خوردن .

فرهنگ معین

(رَ. بُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - آزار دیدن ، درد کشیدن . ۲ - غصه خوردن .

لغت نامه دهخدا

رنج بردن. [ رَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل صدمه و اذیت و مصیبت نمودن. ( ناظم الاطباء ). زحمت کشیدن. رنج کشیدن. تحمل مشقت و محنت کردن :
پسندیدم آن هدیه های تو نیز
کجا رنج بردی ز هر گونه چیز.
فردوسی.
بسی رنج برد اندر آن روزگار
به افسون و اندیشه بی شمار.
فردوسی.
به چاره درون هیچ ره خودنبود
همی گفت کاین رنج بردن چه سود.
فردوسی.
جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار
به ایوان چه بری رنج و به کاخ و به ستاوند.
طیان.
من به پروردن تو رنج بدان روی برم
که تو در جستن کام دل من رنج بری.
فرخی.
امیر ماضی چند رنج برد و مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان ، خانی یافت. ( تاریخ بیهقی ). یک سال و نیم در این رنج برد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538 ).
به کشت ار برد رنج کشورزیان
چنان کن که ناید به کشور زیان.
اسدی.
رنج مبر که به گفتار تو بازنایستند [ بوزینگان ]. ( کلیله و دمنه ). مردی مر غیر را می گفت رنج مبر. ( کلیله و دمنه ).
از این بایست چندین رنج بردن
که بی رنجی نخواهی گنج بردن.
عطار ( اسرارنامه ).

پیشنهاد کاربران

رنج پیمودن ؛ رنج بردن :
مرا چون مخزن الاسرار گنجی
چه باید در هوس پیمود رنجی.
نظامی.

جان کندن

- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن :
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم.
سعدی.
- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن :
بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن.
ناصرخسرو.


کلمات دیگر: