کلمه جو
صفحه اصلی

شمش

فارسی به انگلیسی

bullion, ingot, bar

bar, bullion, ingot


فارسی به عربی

حانة , سبیکة
( شمش (طلا و نقره و فلزات ) ) قالب

حانة , سبيکة


مترادف و متضاد

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

ingot (اسم)
خشت، شمش، قالب

bullion (اسم)
شمش، شمش زر یا سیم

فرهنگ فارسی

زریاسیم که آنراگداخته ودرناوچه ریخته وبشکل، شوشه یامیله در آورده باشند، پاره فلزی ساخته نشده
( اسم ) طلا و نقره گداخته که در ناوچه ریزند و به شکل شوشه در آورند شفشفه شوشه .

قطعه‌فلز ریخته‌گری با ابعاد معین، معمولاً دارای مقطعِ مربع‌مستطیل و تاحدی مخروطی‌شکل که برای نَوَردکاری و پُتککاری به کار می‌رود * مصوب فرهنگستان اول


فرهنگ معین

(ش ) (اِ. ) ۱ - طلا و نفرة گداخته که در ناوچه ریخته و به شکل شوشه و میله درآورده باشند. ۲ - هر فلزی که هنوز به آن شکل نداده یا با آن چیزی نساخته باشند.

لغت نامه دهخدا

شمش . [ ش َ م َ ] (اِخ ) رب النوع آفتاب که معبد محتشمی داشته مشتمل بر سیصد تالار و اتاق . (از ایران باستان ج 1 ص 54) : پس در حقیقت مغان عهد ساسانی ... مهر را ستایش می کرده اند و این مهر همان میثرا است که در یشت های عتیق ذکر شده است و همان است که بابلیان آنرا با شمش ، خدای آفتاب خودشان یکی دانسته اند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 165). [ در زبان کاسی قفقازی ] سر که همان شمش بابلی است . (تاریخ کرد ص 38). آن کس که این نقوش و این لوح را محو کرد به نفرین و لعنت آنو و آنوتوم ... و شمش ... گرفتار بود. (تاریخ کرد ص 25). تا ردونی پسر ایکی که کتیبه ای به زبان و خط گادی دارد از خدایان بابل شمش و اداد یاری می طلبد. (تاریخ کرد ص 27).


شمش . [ ش ُ / ش ِ ] (اِ) طلا و نقره ٔ گداخته و در ناوچه ٔ آهنین ریخته که شفشه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). خفچه . سوفچه . سبیکه . شوش . شوشه . اسروع . (یادداشت مؤلف ). قطعه ٔ فلزی که هنوز چیزی باآن ساخته نشده و معمولاً به شکل میله ٔ دراز یا مکعب است . (لغات فرهنگستان ) : آنچه از شمش قطع شده به جهت عباسی و پنج شاهی پهن می نمایند. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 22). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- شمش زر ؛ شمشه ٔ زر. شوشه ٔ طلا. (یادداشت مؤلف ):
بر میانشان حلقه ٔ بند کمرها شمش زر
زیر ران با ساز زرین مرکبان راهوار.

فرخی (دیوان ص 58).


- شمش نقره ؛ شوشه ٔ نقره . شفشه ٔ نقره . (یادداشت مؤلف ).

شمش. [ ش ُ / ش ِ ] ( اِ ) طلا و نقره گداخته و در ناوچه آهنین ریخته که شفشه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ). خفچه. سوفچه. سبیکه. شوش. شوشه. اسروع. ( یادداشت مؤلف ). قطعه فلزی که هنوز چیزی باآن ساخته نشده و معمولاً به شکل میله دراز یا مکعب است. ( لغات فرهنگستان ) : آنچه از شمش قطع شده به جهت عباسی و پنج شاهی پهن می نمایند. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 22 ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- شمش زر ؛ شمشه زر. شوشه طلا. ( یادداشت مؤلف ):
بر میانشان حلقه بند کمرها شمش زر
زیر ران با ساز زرین مرکبان راهوار.
فرخی ( دیوان ص 58 ).
- شمش نقره ؛ شوشه نقره. شفشه نقره. ( یادداشت مؤلف ).

شمش. [ ش َ م َ ] ( اِخ ) رب النوع آفتاب که معبد محتشمی داشته مشتمل بر سیصد تالار و اتاق. ( از ایران باستان ج 1 ص 54 ) : پس در حقیقت مغان عهد ساسانی... مهر را ستایش می کرده اند و این مهر همان میثرا است که در یشت های عتیق ذکر شده است و همان است که بابلیان آنرا با شمش ، خدای آفتاب خودشان یکی دانسته اند. ( از ایران در زمان ساسانیان ص 165 ). [ در زبان کاسی قفقازی ] سر که همان شمش بابلی است. ( تاریخ کرد ص 38 ). آن کس که این نقوش و این لوح را محو کرد به نفرین و لعنت آنو و آنوتوم... و شمش... گرفتار بود. ( تاریخ کرد ص 25 ). تا ردونی پسر ایکی که کتیبه ای به زبان و خط گادی دارد از خدایان بابل شمش و اداد یاری می طلبد. ( تاریخ کرد ص 27 ).

فرهنگ عمید

۱. زر یا سیم که آن را گداخته و در ناوچه ریخته و به شکل شوشه یا میله درآورده باشند.
۲. پارۀ فلز که هنوز چیزی با آن ساخته نشده.

دانشنامه عمومی

شمش طلا
شمش (ماده) در ریخته گری به قطعه ریختگی فلزی با شکل مناسب برای عملیات نوردکاری یا آهنگری شِمش می گویند.
شمش (ایزد) خدای آفتاب بابلیان که در حماسه گیلگمش از آن یاد می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

شَمَش (Shamash)
شَمَش
در اساطیر بابِل و آشور، خدای آفتاب، فرزند سین و برادر ایشتر. زندگی و شفا می بخشید، دشمن تاریکی و شر و داور بزرگ جهان بود. آیا همسرش بود. پرستشگاه های اصلی او در لارسا در جنوب بابل و سیپار در شمال آن کشور قرار داشتند.

فرهنگستان زبان و ادب

{ingot} [مهندسی مواد و متالورژی] قطعه فلز ریخته گری با ابعاد معین، معمولاً دارای مقطعِ مربع مستطیل و تاحدی مخروطی شکل که برای نَوَردکاری و پُتککاری به کار می رود * مصوب فرهنگستان اول

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فلز تصفیه شده بویژه طلا و نقره که به‏صورت قطعه‏ای در اندازه‏های معین درست می شود را شِمش گویند. از آن در باب زکات سخن گفته‏اند.
بدون شک به شمش طلا و نقره زکات تعلق نمی‏گیرد؛ لیکن اگر کسی برای فرار از زکات، درهم و دینار را پیش از آنکه سال بر آن بگذرد، به شمش تبدیل کند، آیا زکات به آن تعلق می‏گیرد یا نه؟ مسئله اختلافی است. مشهور میان متأخران عدم تعلق زکات به آن است.
گروهی از قدما قائل به تعلق زکات به آن شده‏اند.


پیشنهاد کاربران

اگر به حالت کسره روی حرف "ش" بخونیم، به معنای طلا و ایناست. اما اگر به حالت شَمَش ( shamash ) بخونیم، نام خدای خورشید و نوره و بعضی جاها میگن اسم دختره، بعضی جاها هم ازش به عنوان یکی از پادشاهان با نام شاماش! یاد کردن. 😊

شَمش خدای آفتاب بابلیان که در حماسه گیلگمش از آن یاد می شود. وی به گیلگمش دستور میدهـد
به همکاری یار خود ( انکیدو ) با خومبه به ، به پیکار برخیزد و او را به سبب گناهان بسیار در خون کشد. شـمش
( گئورگ بورکهات ، ص19 ) نگهدار دو پهلوان بود و در حین نبرد با خومبه به ایشان را قوت قلب میداد.

شمش به معنای خورشید ریشه سومری دارد و سامی و عربی نیست و اینکه زبان سومی با چه زبانی خویشاوندی دارد و سومری ها از چه نژادی بودند هنوز کسی نمیداند درست مثل زبان و نژاد ایلامی ها


کلمات دیگر: