کلمه جو
صفحه اصلی

سرپرست


مترادف سرپرست : قیم، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر، راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی

فارسی به انگلیسی

administrator, boss, caretaker, chaperon, chaperone, head, commissioner, custodian, director, guardian, headman, mistress, old man, overseer, presider, provost, superintendent, supervisor, tutelary, ward, warden, person in charge

supervisor, guardian, person in charge, administrator


administrator, boss , caretaker, chaperon, chaperone, commissioner, custodian, director, guardian, head, headman, mistress, old man, overseer, presider, provost, superintendent, supervisor, tutelary, ward, warden


فارسی به عربی

حارس , مرافق , مراقب , مشرف

مترادف و متضاد

صفت


قیم، متصدی، مسئول


بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر


راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی


protector (اسم)
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار

administrator (اسم)
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رئیس، فرم دار، وصی و مجری

supervisor (اسم)
سرپرست، ناظر، مباشر، برنگر

caretaker (اسم)
سرپرست، سرایدار، مستحفظ

superintendent (اسم)
مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر

warden (اسم)
سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، نگهبان، بازرس، قراول، زوار، والی

attendant (اسم)
سرپرست، همراه، ملازم

overseer (اسم)
سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر

headman (اسم)
سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله

hierarch (اسم)
سرپرست، شیخ، رئیس روحانی، سرکشیش، اسقف بزرگ، شیخ قبله

symposiarch (اسم)
سرپرست، کسی که جلسه ای را اداره میکند

۱. قیم، متصدی، مسئول
۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر
۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی


فرهنگ فارسی

پرستار، نگهبان، بزرگترخانواده، رئیس اداره
( صفت ) ۱ - آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شئ یا موسسه ای باشد رئیس . ۲ - کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند . ۳ - بزرگ مهتر سرور . ۴ - پرستار سروری .

← نوازندۀ سرپرست


فرهنگ معین

( ~ . پَ رَ ) (ص مر. ) عهده دار، مسئول .

لغت نامه دهخدا

سرپرست. [ س َ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) مهماندار. ( آنندراج ). || خادم و خدمتکار. ( برهان ) ( غیاث ). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. ( انجمن آرا ) :
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1959 ).
|| مراقب. مواظب.

فرهنگ عمید

۱. پرستار.
۲. نگهبان.
۳. بزرگ تر خانواده.
۴. کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار می کند.

دانشنامه عمومی

سرپرست می تواند به موارد زیر اشاره کند:
ولی (حقوقی)
حضانت
قیمومت
سرپرست (مدیر موقت)

فرهنگستان زبان و ادب

[موسیقی] ← نوازندۀ سرپرست

واژه نامه بختیاریکا

چارنا؛ سر کار دار

جدول کلمات

ولی

پیشنهاد کاربران

Attendant

رئیس

قیم، سرور، مدیر، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس

( مدیریت ) شخصی که بر کار عده ای از کارکنان نظارت دارد و ارتباط بین مدیریت سازمان و کارکنان را برقرار می نماید

supervisor

خلیفه
لهجه و گویش تهرانی
سرکارگر ( نانوائی و قنادی و . . . ) ، سرپرست شاگردان ( قهوه خانه، مدرسه )

قیم. . . . ولی. . . . رییس. . . . . مسئول. . . . .


کلمات دیگر: