کلمه جو
صفحه اصلی

عملکرد


مترادف عملکرد : حاصل، راندمان، فعل، کارکرد، میزان کار، نتیجه

برابر پارسی : کارکرد، کارکردی

فارسی به انگلیسی

action, activity, function, operation, working, revenue(operation)

revenue(operation)


action, activity, function, operation, working


فارسی به عربی

عمل ، أداءُ
اِتّخذَ إجراءً

عمل ، أداءُ


مترادف و متضاد

operation (اسم)
عمل، گردش، اداره، ساخت، بهره برداری، گرداندن، عمل جراحی، عملکرد

revenue (اسم)
درامد، سود سهام، عایدی، بازده، عملکرد

turnover (اسم)
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی

proceeds (اسم)
محصول، عایدات، عملکرد، وصولی، سود ویژه، حاصل فروش

حاصل، راندمان، فعل، کارکرد، میزان‌کار، نتیجه


فرهنگ فارسی

( صفت ) حاصل و نتیجه کار میزان کار .

1. رفتار موجود زنده در برابر تکلیفی خاص 2. فعالیت یا مجموعه‌پاسخ‌هایی که به نتیجۀ مؤثر در محیط منجر شود


فرهنگ معین

( ~ . کَ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) (عا. ) کارکرد، نتیجة کار.

لغت نامه دهخدا

عملکرد. [ ع َ م َ ک َ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) نتیجه کار. میزان کار. ( فرهنگ فارسی معین ). حاصل محصول : عملکرد این قریه ده هزار تومان است. عملکرد این ده صد خروار است : مستوفی... در محاسبات عمل نماید، و نسخه عملکرد او را بعد از رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی به عالیجاه مستوفی خاصه رسانیده... ( تذکرةالملوک ص 46 ).

فرهنگ عمید

کارکرد، میزان کار، حاصل و نتیجۀ کار.

فرهنگستان زبان و ادب

{performance} [روان شناسی] 1. رفتار موجود زنده در برابر تکلیفی خاص 2. فعالیت یا مجموعه پاسخ هایی که به نتیجۀ مؤثر در محیط منجر شود

پیشنهاد کاربران

حکایت از عمل کردن یک انسان یا موجود زنده دارد.

واکنش

performance

دستاورد

کار کرد
انجام داد


انجام داد
کار کرد



کنشکرد

performnace

فعالیت
فعالیت ها

کارکرد

function

کاری که در حال انجامش هستیم

اداره
گرداندن

رفتار
کِردار
رفتارورزی
رفتارگری
رفتار پردازی
کارکَرد - کارکِرد
کنشورزی
پرداخت - پرداخت به کار

نقش آفرینی

( نقش آفرینی/یک بازیکن در یک بازی )


کلمات دیگر: