رقیق کردن
فارسی به انگلیسی
to dilute, to rarefy
attenuate, dilute, rarefy, thin, weaken
فارسی به عربی
خفف , رقیق , مخفف
مترادف و متضاد
سبک کردن، لاغر کردن، رقیق کردن، ضعیف شدن، نازک کردن، تقلیل دادن، دقیق شدن، معتدل کردن، تضعیف کردن
کم کردن، لاغر کردن، رقیق کردن، نازک کردن، کم پشت کردن
رقیق کردن، ابکی کردن
تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن، نازک کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، کاستن از، کوچک کردن، کم ارزش قلمداد کردن
تصفیه کردن، رقیق کردن
رقیق کردن
رقیق کردن، دقت کردن، متعال ساختن، تلطیف کردن، دقیق و حساس و لطیف کردن
فرهنگ فارسی
کاستن از غلظت و قدرت محلول یا مخلوط
دانشنامه آزاد فارسی
رقیق کردن (dilution)
فرآیند کاهش غلظت یک محلول، با افزودن حلال. معمولاً میزان رقّت، حجم نهایی محلول را نشان می دهد. پنج برابر رقیق ترکردن به معنی افزایش مقداری از حلال است که حجم نهایی را به پنج برابر حجم اولیه برساند.
فرآیند کاهش غلظت یک محلول، با افزودن حلال. معمولاً میزان رقّت، حجم نهایی محلول را نشان می دهد. پنج برابر رقیق ترکردن به معنی افزایش مقداری از حلال است که حجم نهایی را به پنج برابر حجم اولیه برساند.
wikijoo: رقیق_کردن
فرهنگستان زبان و ادب
{dilute} [زیست شناسی-میکرب شناسی، شیمی، علوم دارویی] کاستن از غلظت و قدرت محلول یا مخلوط
پیشنهاد کاربران
تنک کردن. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گشاده و روان کردن چیزی زفت و سطبر را. ترقیق. رقیق کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : اکنون اصل آب هواست، چون آب را تنک تر کنی هوا گردد. ( کتاب المعارف ) . تنک کردن شیر را؛ به آب آمیختن آن را. تنک کردن گل را؛ آب آن را افزودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || از سطبری چیزی کم کردن. ( یادداشت ایضاً ) . || از زمین بیرون کشیدن مقداری از گیاهان را تا فاصله میان آنان پیدا شود و بقیه به نیروتر گردند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترقیق
کلمات دیگر: