شوراب
فارسی به انگلیسی
salt or brackish water
saltwater
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) آب نمک آب شور معدنی .
لغت نامه دهخدا
شوراب . (اِخ ) دهی است در دوفرسخی مشرق شکفت به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
شوراب . (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. (یادداشت مؤلف ).
شوراب ز قعر تیره دریا
چون پاک شود، شود سمائی .
ناصرخسرو.
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد
یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم .
ناصرخسرو.
اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده ست
چندین گهر و لؤلؤ ارزنده و زیبا.
ناصرخسرو.
تا فزایدکوری از شوراب ها
زانکه آب شور بفزاید عمی .
مولوی .
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 285 تن . آب از قنات . محصول آن غلات و خشکبار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 427 تن . آب از قنات . محصول آن غلات ، ارزن و ابریشم . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 50 تن . آب از قنات . محصول آن غلات و پنبه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 181 تن . آب از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. آب از قنات . محصول آن غلات . سکنه ٔ آن 574 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنه ٔ آن 105 تن . آب از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراب . (اِخ ) سه فرسخ جنوبی ارسنجان است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
چنین تا بیامد بدان شارسان
که شوراب بد نام آن کارسان .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2343).
شوراب . (اِخ ) نام محلی به شمال مروارید در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
شوراب . (اِخ ) نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان سنج آباد ومیانرودین در 51500متری دلیجان . (یادداشت مؤلف ).
شوراب . (اِخ ) نام محلی کنار راه یزد و طبس میان رباط پشت بادام و رباط خان در 246000متری یزد. (یادداشت مؤلف ).
شوراب . (اِخ ) نام یکی از بلوکات ساری به مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 83).
شوراب . (اِخ ) نهری است به خوزستان که مقداری از آن از اهواز بگذرد و شاید همان «سولان » باشد. (از معجم البلدان ).
شوراب ز قعر تیره دریا
چون پاک شود، شود سمائی.
یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم.
چندین گهر و لؤلؤ ارزنده و زیبا.
زانکه آب شور بفزاید عمی.
شوراب. ( اِخ ) نام شهری به روم. نوشیروان آن را گشوده است. ( فهرست شاهنامه ولف ) :
چنین تا بیامد بدان شارسان
که شوراب بد نام آن کارسان.
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور. آب از قنات. محصول آن غلات. سکنه آن 574 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنه آن 105 تن. آب از قنات. محصول آن غلات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند شهرستان گناباد. سکنه آن 427 تن. آب از قنات. محصول آن غلات ، ارزن و ابریشم. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. سکنه آن 285 تن. آب از قنات. محصول آن غلات و خشکبار. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه آن 181 تن. آب از قنات. محصول آن غلات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنه آن 50 تن. آب از قنات. محصول آن غلات و پنبه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
شوراب. ( اِخ ) قریه ای در 33هزارمتری قم میان لنگرود و فیروزآباد و آنجا ایستگاه ترن است. ( یادداشت مؤلف ).
شوراب. ( اِخ ) نام محلی کنار راه یزد و طبس میان رباط پشت بادام و رباط خان در 246000متری یزد. ( یادداشت مؤلف ).
شوراب. ( اِخ ) نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان سنج آباد ومیانرودین در 51500متری دلیجان. ( یادداشت مؤلف ).
شوراب. ( اِخ ) نهری است به خوزستان که مقداری از آن از اهواز بگذرد و شاید همان «سولان » باشد. ( از معجم البلدان ).
شوراب . (اِخ ) قریه ای در 33هزارمتری قم میان لنگرود و فیروزآباد و آنجا ایستگاه ترن است . (یادداشت مؤلف ).
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان خرقان غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳۲ نفر (۶۴خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان خرم دشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴ نفر (۶ خانوار) بوده است.
شور آب؛ آب شور.
گویش مازنی
/shooraab/ از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
زیرا سایر روستاهایی که بنام شوراب در کشور یاد شده است از زمین شور، چشمه و قنات و آب آن نواحی که شور می باشد اخذ گردیده است.
اما طایفه یا روستای شوراب کوهمره سرخی
که از دو جز شور آب می باشد
در این روستا حتی منطقه و دشتی پهناور که بیش از هفت و هشت روستا دارا می باشدو موسوم به دشت شوراب می باشد دارای آبی نسبتا شیرین و خاکی بسیار مرغوب و حاصل خیز که تا فرسنگها حتی نشانی از شوری آب و زمین های نمکی به چشم نمی خورد. . . .
با این تعابیر و آنچه نقل گردیده و آنچه عینا می بینیم
فراوانی آب در دشت شوراب بخصوص در روستای شوراب آن هم به صورت شیرین این نام بر این دشت و روستا گذاشته شده است
زیرا در گویش کوهمره علاوه بر معنی شور که از نمک و نمکین و مزه شوری گرفته می شود
در گویش نواحی کوهمره
به � بیرون آمد بیش از حد چیزی از دل خاک �شور گویند
و شور در اینجا به معنی هوس، هیجان، وجد، احساس می باشد
و چیزی که بیش از اعتدال باشد شور می گویند
و بعلت اینکه فراوانی آب در این روستا
بخصوص در فصل زمستان و همراه با بارش باران تمام زمین های روستا و مجاور بصورت چشمه فصلی می شود
و آبی که بیش از اعتدال باشد و بعلت علاقه و تایید آن شور می گویند
که شور آب چشمه ها
این روستا به شوراب یاد شده است
پس فراوانی آب بصورت چشمه و بیرون شدن از زمین های این روستا و زمین های مجاور که بیش از اعتدال و نرمال می باشد
شور می گویند
و وجه تسمیه این روستا با سایر روستاهایی که موسوم به شوراب می باشد کاملن متفاوت و در یک معنی به معنای شوری آب نمی گنجد. . . .