کلمه جو
صفحه اصلی

سرسخت


مترادف سرسخت : لجوج، کله شق، خیره سر، مقاوم، پرطاقت، پایدار، پرکار، پرتوان، سخت کوش، بی باک، بی پرده، بی احتیاط

فارسی به انگلیسی

bulldog, bullheaded, deep-rooted, defiant, dogged, donkey, fractious, hard-bitten, hard-core, hardened, impervious, implacable, intransigent, invincible, ornery, pertinacious, pigheaded, recalcitrant, refractory, relentless, strong-willed, stubborn, sullen, tough, unregenerate, unyielding, vigorous, wrongheaded


bulldog, bullheaded, deep-rooted, defiant, dogged, fractious, hard-bitten, hard-core, hardened, impervious, intransigent, invincible, donkey, implacable, ornery, pertinacious, pigheaded, recalcitrant, refractory, relentless, strong-willed, stubborn, sullen, tough, unregenerate, unyielding, vigorous, wrongheaded, hard-nosed, headstrong, obstinate, obdurate, obstinate, persistent, stiff-necked, tenacious, unrelenting

headstrong, obstinate, obdurate, persistent, stiff-necked, tenacious, unrelenting


فارسی به عربی

اصرار , صدف البحر , عنيد , مقاتل عنيد


اصرار , صدف البحر , عنید , مقاتل عنید
راسخ

مترادف و متضاد

۱. لجوج، کلهشق، خیرهسر
۲. مقاوم، پرطاقت، پایدار
۳. پرکار، پرتوان، پرطاقت، سختکوش
۴. بیباک، بیپرده، بیاحتیاط


whipcord (اسم)
زه، سر سخت، نخ تابیده، پارچه محکم و دارای نخ تابیده

bull-headed (صفت)
کله شق، سر سخت

pigheaded (صفت)
کله خر، کله شق، سر سخت

froward (صفت)
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت

die-hard (صفت)
سر سخت

refractory (صفت)
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم

hard-bitten (صفت)
سخت گیر، سر سخت، سگ خو، گاز گیر، سخت گاز گرفته شده

hard-fought (صفت)
سر سخت

incompliant (صفت)
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو

nine-lived (صفت)
سر سخت

renitent (صفت)
سر سخت، مقاوم

self-opinionated (صفت)
خود رای، خود سر، خودستا، سر سخت، خود پسند

stiff-necked (صفت)
کله شق، سر سخت، گردن کلفت

subsistent (صفت)
سر سخت، اعاشه کننده

headstrong (صفت)
خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز

dogged (صفت)
ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج

obstinate (صفت)
خود رای، یک دنده، ستیز گر، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

tenacious (صفت)
سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم

vivid (صفت)
روشن، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، سر سخت، واضح

vivacious (صفت)
زرنگ، سرزنده، خوشحال، خوشدل، سر سخت، مسرور، خوش مشرب، با نشاط، خوش وقت، دارای سرور و نشاط

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

recalcitrant (صفت)
سرکش، سر سخت، مصر

hardy (صفت)
جسور، دلیر، متهور، بادوام، سر سخت، شکیبا، بردبار، پرطاقت، دلیر نما

enduring (صفت)
متحمل، سر سخت، شکیبا

لجوج، کله‌شق، خیره‌سر


مقاوم، پرطاقت، پایدار


پرکار، پرتوان، پرطاقت، سخت‌کوش


بی‌باک، بی‌پرده، بی‌احتیاط


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - لجوج . ۲ - پر طاقت پر توان . ۳ - بی احتیاط بی پروایی . یا با سر سختی . با لجاجت لجوجانه .
صدمه سخت . سر سخت خوردن

فرهنگ معین

( ~. سَ ) (ص مر. ) ۱ - لجوج . ۲ - پرطاقت .

لغت نامه دهخدا

سرسخت . [ س َ س َ ] (ص مرکب ) پرطاقت .پرتوان . آنکه مصیبت را خواه و ناخواه تحمل کند. آنکه در بلاها و مصائب پایداری داشته باشد. || سخت مستبد برأی . که تسلیم به رأی دیگران نشود. || بی احتیاط. بی پروا. (فرهنگ فارسی معین ).


سرسخت. [ س َ س َ ] ( ص مرکب ) پرطاقت.پرتوان. آنکه مصیبت را خواه و ناخواه تحمل کند. آنکه در بلاها و مصائب پایداری داشته باشد. || سخت مستبد برأی. که تسلیم به رأی دیگران نشود. || بی احتیاط. بی پروا. ( فرهنگ فارسی معین ).، سر سخت. [ س َ رِ س َ ]( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صدمه سخت. ( غیاث اللغات ).
- سر سخت خوردن ؛ صدمه سخت خوردن. ( آنندراج ). صدمه و آسیب بزرگ رسیدن. ( مجموعه مترادفات ص 235 ) :
عدو از کفت گرز یک لخت خورد
ز سرسختی آخر سر سخت خورد.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
آن از این کوچه برد سر بسلامت بیرون
که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. جان سخت، پرطاقت.
۲. لجوج.

دانشنامه عمومی

سر سخت فیلمی به کارگردانی و نویسندگی اسماعیل پورسعید ساختهٔ سال ۱۳۴۷ است.
عبداله بوتیمار
فریبا خاتمی
غلامحسین بهمنیار
اکبر هاشمی
محسن آراسته
فیروز
سمیرا
مرتضی حدیقی
فرخنده
حسن رضایی
حسین اشراق
رضا بانکی
سر سخت فیلمی به کارگردانی و نویسندگی اسماعیل پورسعید ساختهٔ سال ۱۳۴۷ است.

پیشنهاد کاربران

Stubborn

fierce

کسی که در برابر مشکلات وایمیسته


کلمات دیگر: