کلمه جو
صفحه اصلی

رنگی

فارسی به انگلیسی

technicolored, chromatic, technicolor, coloured, stained

coloured


stained


chromatic, colored, Technicolor


فارسی به عربی

لونی

مترادف و متضاد

tinct (اسم)
رنگی، رنگ، خیسانده، دارای تهرنگ، اثر یا رنگ جزیی

chromatic (صفت)
اتفاقی، رنگی، پر رنگ

colored (صفت)
رنگی، رنگین، ملون، نژادهای غیر سفید پوست

hued (صفت)
رنگی، رنگ دار، دارای ظاهر و نمای مخصوص

coloured (صفت)
رنگی، رنگین، ملون، نژادهای غیر سفید پوست

فرهنگ فارسی

رنگرز صباغ چیت و نوعی از پارچه

لغت نامه دهخدا

رنگی. [ رَ ] ( ص نسبی ) رنگرز. صباغ. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || چیت و نوعی از پارچه. || چیتی که رنگ آن با شستن مقاومت نمی کند. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). چیت رنگ رو. پارچه ای که رنگ آن برود. || رنگین. رنگ آلود. رنگ آلوده. || نقاشی با رنگهای گوناگون. مقابل سیاه قلم. فیلم و عکسی که تصاویر آن برنگهای گوناگون باشد.

فرهنگ عمید

۱. آغشته به رنگ، رنگ آلود.
۲. آنچه به رنگ های مختلف باشد.
۳. [قدیمی] رنگرز، صباغ.


کلمات دیگر: