مترادف چشم انداختن : نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشم گرداندن
چشم انداختن
مترادف چشم انداختن : نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشم گرداندن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشمگرداندن
فرهنگ فارسی
چشم بنه ( بر در ) چیزی . نگاه کردن به ... نظر کردن در...
لغت نامه دهخدا
چشم انداختن. [ چ َ / چ ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تماشا کردن. ( مجموعه مترادفات ). چشم افکندن. نظر کردن. نگاه کردن. رجوع به چشم افکندن شود.
- ازچشم انداختن کسی یا چیزی را ؛ کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان. از چشم افکندن.
- چشم انداختن بر چیزی یا در چیزی ؛ نگریستن ونگاه کردن بر چیزی یا در چیزی. ( آنندراج ).
- چشم انداختن به چیزی ؛ کنایه از نگاه کردن و نگریستن به چیزی. ( آنندراج ) :
ندارد توتیای چشم من جز سرمه چشمت
شود روشن اگر چشمی به چشم من بیندازی.
- ازچشم انداختن کسی یا چیزی را ؛ کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان. از چشم افکندن.
- چشم انداختن بر چیزی یا در چیزی ؛ نگریستن ونگاه کردن بر چیزی یا در چیزی. ( آنندراج ).
- چشم انداختن به چیزی ؛ کنایه از نگاه کردن و نگریستن به چیزی. ( آنندراج ) :
ندارد توتیای چشم من جز سرمه چشمت
شود روشن اگر چشمی به چشم من بیندازی.
وحید ( از آنندراج ).
واژه نامه بختیاریکا
تی وَندِن
کلمات دیگر: