کلمه جو
صفحه اصلی

شهردار

فارسی به انگلیسی

burgomaster, mayor


burgomaster, mayor, mayoress

mayor


فارسی به عربی

بلدية , رييس البلدية , رييس المجلس


بلدیة , رییس البلدیة , رییس المجلس
( شهردار(درهلند یاالمان ) ) رییس البلدیة

مترادف و متضاد

provost (اسم)
کشیش، رئیس، شهردار، ناظم دانشکده

burgomaster (اسم)
حاکم، شهردار، اعضای شهرداری

mayor (اسم)
شهردار

municipality (اسم)
شهردار

فرهنگ فارسی

نگهدارنده شهر، نگهبان شهر، رئیس شهرداری

فرهنگ معین

( ~ . ) [ په . ] (ص فا. ) ۱ - نگه دارندة شهر. ۲ - رییس شهرداری .

لغت نامه دهخدا

شهردار. [ ش َ ] (اِخ ) نامی یا لقبی ایرانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار المعلم الاصبهانی شود.


شهردار. [ ش َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) شهردارنده. نگهدارنده شهر. نگهبان بلد. ( فرهنگ فارسی معین ). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن :
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.
فرخی.
|| صیاد. کسی که صید طیور میکند. ( ناظم الاطباء ). || رئیس بلدیه. رئیس شهرداری. مسؤول اداره امور شهری.رجوع به شهرداری شود.

شهردار. [ ش َ ] ( اِخ ) نامی یا لقبی ایرانی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار المعلم الاصبهانی شود.

شهردار. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن شیرویه. مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمدبن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف بفردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است. ( یادداشت مؤلف ). ابومنصور شهرداربن شیرویه همدانی محدث دیلمی الاصل. نسبش به ضحاک بن فیروز صحابی رسد. او راست : مسندالفردوس در حدیث. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 418 ). حاجی خلیفه او را ملقب به حافظ و گردآورنده اسانید مسند الفردوس دانسته که در 4 جلد بوده است. و وفات او را به سال 558 هَ. ق. یاد کرده است. رجوع به کشف الظنون شود.

شهردار. [ ش َ ] (اِخ ) ابن شیرویه . مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمدبن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف بفردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است . (یادداشت مؤلف ). ابومنصور شهرداربن شیرویه ٔ همدانی محدث دیلمی الاصل . نسبش به ضحاک بن فیروز صحابی رسد. او راست : مسندالفردوس در حدیث . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 418). حاجی خلیفه او را ملقب به حافظ و گردآورنده ٔ اسانید مسند الفردوس دانسته که در 4 جلد بوده است . و وفات او را به سال 558 هَ . ق . یاد کرده است . رجوع به کشف الظنون شود.


شهردار. [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) شهردارنده . نگهدارنده ٔ شهر. نگهبان بلد. (فرهنگ فارسی معین ). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن :
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.

فرخی .


|| صیاد. کسی که صید طیور میکند. (ناظم الاطباء). || رئیس بلدیه . رئیس شهرداری . مسؤول اداره ٔ امور شهری .رجوع به شهرداری شود.

فرهنگ عمید

۱. رئیس شهرداری.
۲. [قدیمی] نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر.

دانشنامه عمومی

شهردار یا شارمند، طبق تعریف دانشنامه ای، به نگهبان یا گردانندهٔ شهر، گویند. اما بر اساس معانی رایج در ایران، شهرداری نهادی است عمومی، غیردولتی، محلی و خودکفا. یعنی مثل دیگر نهادهای دولتی از بودجهٔ دولتی استفاده نمی کند و باید دارای درآمد محلی برای اداره خود باشد که این درآمد توسط شورای اسلامی شهر به تصویب رسیده و در قالب عوارضات متعلقه از مردم اخذ می گردد.
فهرست دهستان های ایران
فهرست روستاهای ایران
تقسیمات کشوری ایران
راهداری
شهر
مدیریت شهری
در ایران، شهردار توسط شورای اسلامی شهر انتخاب می شود و شهردار می تواند از اعضای شورای شهر یا خارج از آن باشد.
شهرداری پکن یکی از شهرداری هایی است که مستقیماً تحت رهبری دولت مرکزی اداره می شود، شهردار و معاونان او توسط کنگره خلق شهرداری انتخاب می شوند، کنگره خلق شهرداری پکن نیز در نقش ارگانی مقتدر از جانب دولت است که نمایندگان آن توسط نمایندگان کنگره های خلقی مناطق و بخش ها انتخاب می شوند. این کنگره برای مدت ۵ سال خدمت می کند و شهردار و معاونان وی در جلسات کنگره خلق شهرداری از طریق رأی گیری انتخاب می شوند.
در کشور مالزی، شهردار کوالالامپور پایتخت کشور مالزی و بزرگ ترین شهر این کشور توسط وزیر کشور برای ۱ دورهٔ سه ساله انتخاب می شود.

گویش مازنی

۱درخت شمشاد ۲شهردار شهر


/shahrdaar/ درخت شمشاد - شهردار شهر


کلمات دیگر: