مترادف سردرگمی : حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر، سراسیمگی، تشویش، اضطراب، آشفتگی، به هم پیچیدگی، تردید، دودلی
سردرگمی
مترادف سردرگمی : حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر، سراسیمگی، تشویش، اضطراب، آشفتگی، به هم پیچیدگی، تردید، دودلی
فارسی به انگلیسی
confusion, bafflement, crisscross, disorientation, entanglement, flap, huggermugger, maze, mess, mixed, muddle, perplexity, puzzle
bafflement, crisscross, disorientation, entanglement, flap, huggermugger, maze, mess, mixed, muddle, perplexity, puzzle
فارسی به عربی
حیرة ، اِرتباک
مترادف و متضاد
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر
حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر
سراسیمگی، تشویش، اضطراب
آشفتگی، بههمپیچیدگی
تردید، دودلی
۱. حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر
۲. سراسیمگی، تشویش، اضطراب
۳. آشفتگی، بههمپیچیدگی
۴. تردید، دودلی
پیشنهاد کاربران
مبهوت و مات بودن . گیج بودن .
سراسیمه و حیران . رشته ٔ سردرگم ؛ رشته ای که سرش یافته نشود.
سراسیمه و حیران . رشته ٔ سردرگم ؛ رشته ای که سرش یافته نشود.
نامعلوم
کلافگی
سردرگمی
گیج شدن
سردرگمی
گیج شدن
مایه زمین داریم تو کارمون سردرگمی هست
ما یه زمین داریم که تو کارمون سردرگمی هست
کلمات دیگر: