مترادف سربازی کردن : خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن، جان فشانی کردن، جان بازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
سربازی کردن
مترادف سربازی کردن : خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن، جان فشانی کردن، جان بازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
فارسی به انگلیسی
to serve in the army
soldier
فارسی به عربی
جندی
مترادف و متضاد
سربازی کردن
خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن
جانفشانی کردن، جانبازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
۱. خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن
۲. جانفشانی کردن، جانبازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
فرهنگ فارسی
فداکاری کردن یا خدمت نظام وظیفه کردن
لغت نامه دهخدا
سربازی کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فداکاری کردن :
که سربازی کنیم و جان فشانیم
مگر کاحوال صورت بازدانیم.
که سربازی کنیم و جان فشانیم
مگر کاحوال صورت بازدانیم.
نظامی.
|| خدمت نظام وظیفه کردن. خدمت سربازی کردن.کلمات دیگر: