کلمه جو
صفحه اصلی

شورش کردن

فارسی به انگلیسی

mutiny, rebel, revolt, rise, to revolt

to revolt


mutiny, rebel, revolt, rise


فارسی به عربی

اضطرابات

مترادف و متضاد

riot (فعل)
عیاشی کردن، خوش گذرانی کردن، شورش کردن

فرهنگ فارسی

نا فرمانی کردن اظهار کراهت داشتن

لغت نامه دهخدا

شورش کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن. شور و غوغا کردن. انقلاب و آشفتگی برپا کردن. نافرمانی کردن. اظهار کراهت کردن :
ز شورش کردن آن تلخ گفتار
ترشروئی نکردم هیچ در کار.
نظامی.


کلمات دیگر: