کلمه جو
صفحه اصلی

عموما


مترادف عموما : تماماً، جملگی، همگی، همه

متضاد عموما : خصوصاً

برابر پارسی : فراگیرانه

فارسی به انگلیسی

generally, universally, all


generally, commonly, universally, popularly

popularly, universally


فارسی به عربی

عموما

عربی به فارسی

بطور عادي , بطور کلي , عموما , معمولا , بالا پوش , لباس کار , رويهمرفته , شامل همه چيز , همه جا , سرتاسر


مترادف و متضاد

commonly (قید)
عوامانه، عموما، بطور عادی

generally (قید)
عموما، معمولا، بطور کلی

universally (قید)
عموما

فرهنگ فارسی

بطور عموم بطوری که شامل همه گردد

لغت نامه دهخدا

( عموماً ) عموماً. [ ع ُ مَن ْ ] ( ع ق ) بطور عموم. بطوری که شامل همه گردد. ( ناظم الاطباء ). بالعموم. همگی : در سنه احدی واربعمائة ( 401 هَ. ق. ) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شام... حادث شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 275 ).

پیشنهاد کاربران

بیشتر

غالبا
اغلب


عمدتا


کلمات دیگر: