کلمه جو
صفحه اصلی

سرداب


مترادف سرداب : دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح

فارسی به انگلیسی

cellar, crypt, basement, vault

cellar, crypt


basement, cellar, vault


فارسی به عربی

برمیل , سرداب , قبو

عربی به فارسی

طبقه زير , زير زمين , سرداب


مترادف و متضاد

cellar (اسم)
انبار، زیر زمین، سرداب، جای شراب انداختن، گودال سرچاه، پیش چاه

basement (اسم)
زیر زمین، سرداب، سردابه، طبقه زیر، بن

hypogeum (اسم)
سرداب، قسمت زیر زمینی بنا

دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح


فرهنگ فارسی

۱ - اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه . ۲ - محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند .
موضعی است ببلاد ازد

اتاق یا اتاقکی در زیر زمین


فرهنگ معین

(سَ ) (اِمر. ) اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان برای نگهداری غذا و چیزهای فاسد شدنی .

لغت نامه دهخدا

سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی در نه فرسخ شمال شکفت است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


سرداب . [ س َ ] (اِخ ) از بلوک قونقری نیم فرسخ جنوبی خورجان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


سرداب . [ س َ ] (اِخ ) از رستاق دره و طسوج ارونجرد. (تاریخ قم ص 116).


سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 232 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 110 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و میوه و محصولات جنگل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سرداب . [ س َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد ازد. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


سرداب . [ س َ ] (اِ مرکب ) خانه ای را گویند که در زیر زمین سازند. (برهان ).خانه که در زیر زمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد ماند. (غیاث ). خانه ای که در زیر زمین سازند برای گرما. معرب است . (منتهی الارب ). بنایی است در زیر زمین که در تابستان درآن آب می گذارند تا سرد شود. معرب است . «سرب » یعنی بارد و آب بمعنی ماء است . ج ، سَرادیب . (از اقرب الموارد). سردابه . (برهان ). خانه ٔ زیر زمین . (بحر الجواهر) (دهار) (جهانگیری ) : مهتران و بزرگان سردابها فرمودند قیلوله را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). او را به مقبره ٔ بابلان بر کنار سردابی که از برای او ترتیب کرده بودند حاضرآوردند. (تاریخ قم ص 213). و رجوع به سردابه شود.


سرداب .[ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوشخانه ٔ بخش باجگیران شهرستان قوچان . دارای 246 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


سرداب. [ س َ ] ( اِ مرکب ) خانه ای را گویند که در زیر زمین سازند. ( برهان ).خانه که در زیر زمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد ماند. ( غیاث ). خانه ای که در زیر زمین سازند برای گرما. معرب است. ( منتهی الارب ). بنایی است در زیر زمین که در تابستان درآن آب می گذارند تا سرد شود. معرب است. «سرب » یعنی بارد و آب بمعنی ماء است. ج ، سَرادیب. ( از اقرب الموارد ). سردابه. ( برهان ). خانه زیر زمین. ( بحر الجواهر ) ( دهار ) ( جهانگیری ) : مهتران و بزرگان سردابها فرمودند قیلوله را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128 ). او را به مقبره بابلان بر کنار سردابی که از برای او ترتیب کرده بودند حاضرآوردند. ( تاریخ قم ص 213 ). و رجوع به سردابه شود.

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) از بلوک قونقری نیم فرسخ جنوبی خورجان است. ( از فارسنامه ناصری ).

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی در نه فرسخ شمال شکفت است. ( از فارسنامه ناصری ).

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) از رستاق دره و طسوج ارونجرد. ( تاریخ قم ص 116 ).

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 110 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و میوه و محصولات جنگل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 232 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، پنبه و زیره است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

سرداب.[ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 246 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

سرداب. [ س َ ] ( اِخ ) موضعی است به بلاد ازد. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

۱. خانۀ زیرزمینی که تابستان در آنجا به سر ببرند.
۲. جایی که در زیرزمین برای دفن اموات یا گذاشتن تابوت مرده درست کنند.

دانشنامه عمومی

سَرداب یا سردابه خانه ای است که در زیر سطح زمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب و مواد غذایی در آنجا نگاه می دارند تا خنک ماند.
سرداب ها معمولاً با بادگیرها و قنات خنک می شده اند.
سردابه در اشعار فارسی نیز به کار رفته است. برای نمونه:خاقانی می گوید:
نزاری قهستانی می گوید:

سَرْداب؛ زیر زمین. آب انبارها را هم در گذشته سرداب می گفته اند.


فرهنگستان زبان و ادب

{serdab} [باستان شناسی] اتاق یا اتاقکی در زیر زمین

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عنوان سرداب به مناسبت در فقه کاربرد دارد.
سرداب فضای ساخته شده در زیر زمین به منظور مصون ماندن از گرما می باشد.

کاربرد سرداب در فقه
از آن در باب طهارت و احیاء موات سخن گفته‏اند.

← سرداب در باب طهارت
۱. ↑ مستند الشیعة ج۳، ص۲۶۷-۲۶۸.
...

پیشنهاد کاربران

مناطق سرداب و بز اب فریدونشهر اصفهان
محل سکونت طایفه بزرگ هلیلی پلنگ ایل منجزی
بختیاروند ( بهداروند )


دخم


کلمات دیگر: