مترادف سرد : بارد، خنک، یخ ، بی روح، خشک، بی میل، سردمزاج ، بی احساس، بی عاطفه، بی تحرک، ناپویا، بی مزه، گرانجان، نچسب، نگد، بیگانه خو
متضاد سرد : گرم، مشتاق
cold
chilly, cold, coldhearted, cool, frigid, frosty, impersonal, matter-of-fact, matter-of-factness, nipping, stony, strange, tepid, unfriendly, wintry
بارد، خنک، یخ ≠ گرم
۱. بارد، خنک، یخ ≠ گرم
۲. بیروح، خشک
۳. بیمیل، سردمزاج ≠ مشتاق
۴. بیاحساس، بیعاطفه
۵. بیتحرک، ناپویا
۶. بیمزه، خنک
۷. گرانجان، نچسب، نگد، بیگانهخو
رودکی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
خاقانی .
فرخی .
اسدی .
ناصرخسرو.
سوزنی .
سوزنی .
سوزنی .
مولوی .
مولوی .
کسایی .
فردوسی .
خاقانی .
سعدی .
ابوشکور.
فردوسی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سعدی .
سعدی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 355).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
سرد. [ س َ ] (ع اِ) زره . (غیاث اللغات ). اسم جامع است مر زره ها و حلقه ها را. (منتهی الارب ). نام جامعی است برای زره ها و دیگر حلقه ها چه آنها بهم پیوسته اند. از اینرو دو کناره ٔ هر حلقه را به میخ سوراخ می کنند گویند: جاؤا و علیهم السرد؛ یعنی حلقه ها. || و قیل فی الاشهر الحرم ثلاثة سرد و هو ذوالقعدة و ذوالحجة و المحرم . و واحد فرد و هو رجب . (منتهی الارب ). به اعرابیی گفتند آیا ماههای حُرُم را می دانی ؟ گفت : آری سه ماه سرد است و یکی فرد، پس سرد عبارتند از: ذوالقعدة و ذوالحجه و محرم و فرد رجب است و ماههای نخست را بعلت پی درپی بودن و تتابع آنها سرد گویند. (از اقرب الموارد).
سرد. [ س َ ] (ع مص ) دراز ادیم دوختن . (منتهی الارب ). دوختن چرم را. سِراد. (از اقرب الموارد). رجوع به مصدر مزبور شود. مشک دوختن . (تاج المصادر بیهقی ). || سوراخ کردن . (منتهی الارب ). سوراخ کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || زره بافتن . (منتهی الارب ). زره پیوستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بافتن زره .(از اقرب الموارد) : ان اعمل سابغات و قدرفی السرد و اعمَلوا صالحاً انی بما تعملون بصیر. (قرآن 11/34). || سخن نیکو راندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پی هم نقل کردن حدیث را. (منتهی الارب ). سرد حدیث و قرائت ؛ نیک کردن سیاق حدیث و قرائت و پیاپی آوردن آنها را. || سرد قرآن ؛ به شتاب و سرعت خواندن آن را. (از اقرب الموارد). || پی هم داشتن روزه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سرد. [ س َ رَ ] (ع مص ) پیاپی روزه گرفتن . (از اقرب الموارد). و رجوع به سَرْد شود. || بیختن و غربال کردن دانه . (دزی ج 1 ص 647).
تکیه ای: sard
طاری: sard
طامه ای: sard
طرقی: sard
کشه ای: sard
نطنزی: sard
سرد سرما