کلمه جو
صفحه اصلی

شل کردن

فارسی به انگلیسی

cripple, hobble, lame, ease, loose, loosen, relax, release, slack, slacken, unbind, unfasten, unloose, to lame, to cripple, to loosen, to slack(en), to make lax

to loosen, to slack(en), to make lax


to lame, to cripple


cripple, ease, hobble, lame, loose, loosen, relax, release, slack, slacken, unbind, unfasten, unloose


فارسی به عربی

ارتح , حل , فترة الهدوء , متساهل

مترادف و متضاد

slack (فعل)
فرو نشاندن، ضعیف کردن، سست کردن، شل کردن، کساد کردن

unbrace (فعل)
تضعیف کردن، گشودن، فروهشتن، شل کردن، رها یا ازاد کردن

unscrew (فعل)
باز کردن، شل کردن، واپیچاندن

loosen (فعل)
ضعیف کردن، سست کردن، نرم کردن، شل کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن

relax (فعل)
خرد شدن، کم کردن، ضعیف کردن، سست کردن، راحت کردن، شل کردن، لینت دادن، تمدد اعصاب کردن

jellify (فعل)
نرم کردن، بشکل لرزانک در اوردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن

unbend (فعل)
رها کردن، باز کردن، شل کردن، راست کردن

unbind (فعل)
شل کردن، از بند رها کردن

unhitch (فعل)
ازاد کردن، باز کردن، شل کردن

unhook (فعل)
رها کردن، شل کردن، از قلاب باز کردن

unloose (فعل)
رها کردن، ازاد کردن، گشودن، ضعیف کردن، ول کردن، شل کردن

unstring (فعل)
ازاد کردن، شل کردن، نخ چیزی را کشیدن، نخ یا بند چیزی را سست کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سست کردن . ۲ - نرم کردن . ۳ - آبکی ساختن . یا سر کیسه را شل کردن . ۱ - پول جمع کردن . ۲ - رشوه دادن .

لغت نامه دهخدا

شل کردن. [ ش ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سست کردن. ( ناظم الاطباء ). سست کردن چنانکه عنان مرکبی را. ( یادداشت مؤلف ). رها کردن.سر دادن. گذاردن که بی مانعی روان شود :
چو شل کرده باشی رگ آب دیده
بصر بسته توتیایی نیابی.
خاقانی.
|| رها کردن.از یک لرفقیر شنیدم که خطاب به خدای تعالی میگفت : «نمی تونی [ نمی توانی ] بنده داری کنی شل کن بمرم »؛ یعنی رها کن تا بمیرم. ( یادداشت مؤلف ). || با آب بیشتری آمیختن : شل کردن گچ را؛ آبکی کردن. ( یادداشت مؤلف ). || فراخ و گشاده تر کردن چنانکه بند شلوار و تنگ اسب یا شال کمر را. ( یادداشت مؤلف ).
- سر کیسه را شل کردن ؛ پول خرج کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || رشوه دادن. ( فرهنگ فارسی معین ).

پیشنهاد کاربران

شل کردن ( Veer ) [اصطلاح دریانوردی]:شل کردن طناب و یا زنجیر


کلمات دیگر: